امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

خوب شد که آمدی ــ زن گفت.

شنیدی که هواپیما پنج شنبه سقوط کرد؟

خب آنها به دنبالم آمدند

برای همین.

می گوین که او هم در فهرست مسافران بود.

خب که چه؟ شاید نظرش را تغییر داده.

قرصهایی به من دادند تا غش نکنم.

بعد کسی را نشانم دادند که نمی شناختم.

سراپا سوخته بود، به جز یک دستش.

تکه ای پیراهن، ساعت، حلقه ی ازدواج.

برافروختم، مطمئناً او نیست!

او با من اینکار را نمی کرد که به این شکل درآید.

فروشگاه ها پر از آن پیراهن ها

و این ساعت معمولی است.

و نام ما درونِ حلقه،

نام هایی رایج است.

خوب شد که آمدی.

کنارم بنشین.

باید پنج شنبه می آمد.

و تا آخر سال پنج شنبه های زیادی را در پیش داریم.

 

کتری چای را روشن خواهم کرد.

موهایم را خواهم شست، و دیگر چه،

تلاش می کنم از این کابوسها بیدار شوم.

خوب شد آمدی،

آنجا سرد بود

او در کیسه خواب پلاستیکی…

منظورم، همان مرد بدبخت است.

پنج شنبه را روشن خواهم کرد، چای را می شویم،

چون نام هایمان رایج است.

 

 

 

از : ویسواوا شیمبورسکا

ترجمه از : بهمن طالبی نژاد، آنا مارچینوفسکا

 

مقدمه:

شیطان لئو تولستوی اولین اثری‌ست که از من از این نویسنده خواندم، در نتیجه حکم کلی برای همه‌ی آثار او کاری پر خطا به نظر می رسد اما برداشت های شخصی همیشه پر خطا و قابل اصلاح هستند. در کتاب شیطان همچون اکثر آثار تولستوی رنگ مایه‌ای از زندگی شخصی خود نویسنده به چشم می خورد. مثال برای این موضوع تلاش تولستوی برای حفظ و جان بخشیدن به کشاورزانی است که برای پدرش کار می‌کردند، پدری که مرده و ثروتی که مانده. رابطه قبل از ازدواج تولستوی که در زندگی مشترکش تا همیشه یک موضوع مورد بحث بوده و اختلافاتی به وجود آورده و وجود همان دختر یا فرزند احتمالی تولستوی ـ گرچه هیچ گاه این را نپذیرفت ـ در اطراف محل زندگی خود او با همسرش و …

لازم است در همین ابتدا نسبت به خواندن ادامه مطلب این هشدار را بدهم که خطر لو رفتن داستان شما را تهدید می کند.

 

خلاصه داستان:

یوگنی در شرایط خوبی به سر می‌برد و به واسطه کلان ثروت خانواده‌اش در اوضاع خوبی است. او یک برادر بزرگتر دارد که افسر گارد سوار است و پدر مادری که با ریخت و پاش فراوان زندگی اشرافی دارند. پدر یوگنی میمیرد. ثروت آنها جای تردید داشت و حالا دلیل آن مشخص میشود بدهی های زیاد پدر و مباشری که جز بستن بار خودش کار دیگری نکرده است. یوگنی تصمیم می‌گیرد با مادرش به ملک اجدادی بروند و همچون پدربزرگش آنجا را اداره کند و بدهی های پدرش را بدهد او راه سختی را انتخاب می‌کند و در آن موفق است.
حالا که اوضاع اندکی روی روال افتاده احساس نیاز شدیدی به یک زن می کند. او که دیگر مثل قبل نمی توانسته با زنها باشد و حالا در آن روستا آنقدر بروبیا داشته که نمی تواند با هر کسی چون گذشته بخوابد و لذت ببرد. او به واسطه یکی از اهالی روستا زنی روستایی (استپانیا) را پیدا می‌کند که شوهرش در شهر کار می‌کرده و خود به این کار (معشوقه بودن) علاقه داشته است. یوگنی و استپانیا و هر از چندگاهی قراری می گذاشتند و کار خود را می‌کردند و او پولش را می‌گرفت تا قرار بعدی. خب این مشکل هم حل شد. حالا او می خواهد ازدواج کند با دختری معمولی و پایین‌تر از سطح خانوادگی‌اش، دوست داشتنی که با مرور زمان و محبت های بی اندازه و گاهی غلو شده لیزا تبدیل به دوست داشتنی عمیق و زندگی ایده آل برای یوگنی می‌شود. استپانیا؟ مدتهاست که دیگر جایی نداشته و فراموش می‌شود. بعد از یک بار سقط جنین حالا لیزا دوباره حامله بود و یوگنی کنترل اوضاع املاک و بدهی ها را به دست گرفته بود. او با مادرش که ساختمان بغلی آنها بودند و مادرزنش که به بهانه حاملگی دخترش آنجا لنگر انداخته بود و جز نیش و کنایه کاری نمیکرد زندگی می کردند. لیزا برای کمک به کارگرانش ۲ نفر دیگر را می‌گیرد تا امارت را تمیز کنند و استپانیا یکی از آنهاست. یوگنی او را می بیند و آتشی در جانش روشن می شود و خوشبختی پر می کشد.

او ناچار میباید چاره‌ای بیاندیشد. خودش را به هر راهی می زنند تا آرام بگیرد اما آتش هوس در آغوش کشیدن دوباره دخترک درمان ندارد. چند روزی جمع می‌کنند و با خانواده‌اش به سفر میرود و آرام میگیرد بر می گردد و دوباره روزگار جنون با دیدن استپانیا آغاز می‌شود. باید زنش را رها کند تا زندگی و فرزند تازه به دنیا آمده آش به همراه تمام اعتبارش به باد رود؟! یا اینکه باید دخترک را از سر بیرون کند؟ همان قدر که اولین ممکن نبود دومی هم نمی‌توانست رخ دهد. باید زنش را بکشد؟ به چه گناهی؟ بله باید دخترک را بکشد تا آتش خاموش شود. اما می‌شود؟ پس باید خودش را میکشد؟ خودش و شیطان درونش که او را به جنون رسانده اند. اینجا دو پایان داریم خودش را می‌کشد یا دخترک را؟ که فرجام هر دو یکی است، نابودی …

براستی اگر یوگینی را هنگام ارتکاب این جنایات دیوانه بشماریم همه مردم را باید دیوانه بدانیم و دیوانه تر از همه بی‌تردید کسانی هستند که در دیگران آثار جنونی را می‌بینند که در خود نمی بینند.

 

نحوه روایت داستان:

کتاب با آیه‌ای از انجیل شروع می شود. آیه‌ای که هر آنچه اتفاق می‌افتد درون خود دارد. جامعه مسیحی و معتقد و ذهنهای سنتی و بسته‌ای که این داستان را رقم می‌زنند. تمام روایت با جملات کوتاه گفته شده و به ندرت جملات طولانی در آن دیده می‌شود. نثر آن ساده است و گویی به طور عمر از گفتن جملات تاثیر گذار و قصار خودداری کرده است. تولستوی در بخش اول داستان در صفحه ابتدایی در حدود ۱۰ خط شخصیت اصلی داستان را به خوبی معرفی می کند اطلاعاتی که ما به دست می‌آوریم شامل وضعیت مالی وی، خانواده، تحصیلات، وضعیت شغلی برادرش و معرفی مختصر آن نوع و شیوه زندگی خانوادگی و معرفی مباشری که گویا شروع تحول زندگی یوگنی از اوست و ناگهان ما را در داستان پرت می‌کند. ـ پس از مرگ پدر معلوم شد بدهیهایشان سر به جهنم می‌کشد ـ تولستوی در ادامه ما را با چالش‌های یوگنی و تنها بودنش در این راه مواجه می‌کند. رابطه نچندان خوبش با برادر و مادری که یک عمر در آسایش و با ولخرجی زندگی کرده اند. و بخش اول را با توصیف ظاهر و روان یوگنی به پایان می برد. او در یک بخش ۳ صفحه ای هر آنچه اطلاعات نیاز داریم تا خودمان را وارد داستانش کنیم به ساده ترین روش ممکن در اختیارمان می گذارد . تولستوی تا اینجای کار ما را در فضای دیگری جلو می‌برد و ناگهان در بخش سوم موضوع اصلی و دغدغه اصلی یوگنی را مطرح می‌کند. باز هم به نظر من این کاری است که او در تمام کارهایش می‌کند. به آرامی مخاطب را وارد فضای داستانی می کند و ناگهان پرتش می کند سر اصل مطلب. اصل مطلبی که حتی قابل حدس هم نبود تا آن زمان که درونش پرتاب میشوی. شگفت انگیز است.

حال ما با چالش جدید پیش می رویم تا به نقطه تازه‌ای از داستان برسیم. یوگنی می خواهد ازدواج کند. این قسمت از داستان می‌توانست بسیار قدرتمند و پر طول و تفسیر باشد. حتی می‌توانست یک اوج در روایت کردن باشد. اما تولستوی آن را اینگونه مطرح می کند: چرا یوگینی لیزا را برای نامزدی انتخاب کرد؟ چنان که هیچ وقت نمی توان به درستی دانست که چرا مردی این و نه آن زن را به همسری برمی گزیند ؟ و همین دو خط از آنچه گفتم قدرتمندتر و شگفت انگیز تر بود بیش از این وارد جزئیات داستان و روایت نمی شوم و همین شگفتی را بارها و بارها من نمی نویسم اما شما بخوانیدش. داستان دو روایت پایانی دارد که نتیجه هر دو نیم صفحه ثابت با جملات ثابت است

 

برداشت شخصی:

تولستوی روایت می کند چنانکه گویی با دقتی وصف ناشدنی همه زوائد آدم‌ها و توصیف هایش را جدا کرده و فقط اصل مطلب را می گوید. او شخصیت های داستانش را طوری وارد می‌کند که تو گمان می کنی از اول آن گوشه ایستاده بودند و تولستوی فقط صدای شان کرده است. آنقدر ظریف این کار را می‌کند که هیچ تلاشی اضافه برای ساختن آن کاراکتر در ذهنت نمی کنی او به مرور و در طول روایت به پرداختن شخصیت ها تن می دهد اما همچنان تا جایی که نیاز است و نه بیشتر تولستوی در کتاب شیطان بستری می سازد تا شیطان را راه بدهد، با او جدال می‌کند و در نهایت آن را نابود می‌کند اما به قیمت نابودی شخصیت اصلی داستانش. شیطان داستان تولستوی از یوگنی و خود تولستوی و همه خواننده های آن قویتر است چراکه در پایان هر دو روایت می گوید اگر آثار جنون را در یوگنی دیدید و در خود ندیدید از آن دیوانه ترید. شیطان شما قوی تر است!

 

کتاب:

شیطان

اثر لئو تولستوی

ترجمه سروش حبیبی

نشر چشمه

متن به قلم سارا محمدزاده

ادامه مطلب
+

نشرچشمه با همکاری موسسه بهاران برگزار می‌کند:

چارسوی شعر

دومین جلسه آزاد شعرخوانی و نقد

کارشناس و مجری: گروس عبدالملکیان

با حضور: احمد پوری و مصطفی غضنفری

 

زمان: پنج‌شنبه سی ام مهرماه نود و چهار (۹۴/۰۷/۳۰)  – ساعت: ۱۸:۰۰

مکان: تهران، خیابان ولیعصر، بالاتراز زرتشت، کوچه نوربخش، پلاک ۲۱

نشر چشمه با همکاری موسسه بهاران برگزار می کند:

“چارسوی شعر”

جلسات آزاد شعر خوانی و نقد

زمان: پنج شنبه بیست و ششم شهریور ماه نود و چهار (۹۴/۰۶/۲۶) – ساعت : ۱۸:۰۰

مکان: تهران، خیابان ولیعصر، بالاتر از زرتشت، کوچه نوربخش، پلاک ۲۱

کارشناس و مجری جلسه : گروس عبدالملکیان

ادامه مطلب
+

 

جلسه‌ی نقد و بررسی مجموعه‌داستان « خودزنی » نوشته‌ی «داوود آتش‌بیگ» در پنجمین نشست از سری نشست‌های نقد کتاب با حضور نویسنده‌ی اثر برگزار می‌شود.

«خودزنی» شش داستان دارد که موضوع و محتوای همه‌ی این داستان‌ها درباره‌ی خشونت و روابط بی‌رحمانه‌ای‌ست که گاهی میان ساکنین طبقات متوسط شهری در جریان است.

زمان : یکشنبه بیست و یکم تیرماه نود و چهار (۹۴/۰۴/۲۱) – ساعت: ۱۸:۰۰

مکان: تهران – انتهای اتوبان ستاری – شهرک اکباتان – فاز ۲ – بین بلوک ۱۳ و ۱۵

با حضور: مهدی یزدانی خرم و احمد ابوالفتحی و فرهاد خاکیان دهکردی و ….

 

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی