امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۸۵۸

 

تو همچون دیگران رفتی ، ولی من همچنان ماندم
چنان که آمدم تا انتهای داستان ماندم

 

مرا تنها رها کردی شبی و بی خبر رفتی
بلاتکلیف من بین زمین و آسمان ماندم

 

تو را گم کرده ام آنگونه که گم کرده ام خود را
نشانی نیست از تو آنچنان که بی نشان ماندم

 

تو را صد حنجره آواز تا شیراز با خود برد
و من چون بغض کوری در گلوی اصفهان ماندم

 

تو با اسب سفید بال دار آرزو رفتی
و من با چرخش کالسکه در نقش جهان ماندم

 

نه حالا ، بلکه عمری با دل من این چنین بودی
نبودی هر زمان بودم ، نماندی هر زمان ماندم

 

به اخم خود به من گفتی که از پیشم برو ! رفتم
ولی با چشم هایت لحظه ای گفتی بمان! ماندم

 

اگر بار گران بودی… اگر نامهربان بودی …
تو گفتی می روی اما من ای نامهربان ماندم !

 

 

از : علی ثابت قدم

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی