تبلیغات:
امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
هرشب دیر می‌رفتم به خانه
اعتراض داشتم
به حکومت پدر
به تفنگ برنو
به قل‌قل قلیان‌ها
و روز را بلندتر می‌خواستم
او یک شب عصبانی شد
و فردای آن شب
مرا صبح خیلی زود از خواب بیدار کرد
که نباید می‌کرد
حالا من، سال‌هاست
در خواب راه می‌روم…
از : رسول یونان
برچسب ها : رسول یونان
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه
- محبوبترين
- اتفاقی
- نظرات
-
۱۷۷۹
روز میلاد من است آمدهام دست کشم به سر ...10973 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۸۷۶
آنقدر غرق شد درون خودش، ساعت انتظار یادش ...10172 بازدید - ۳ ديدگاه - کانون ادبی زمستان
کانون ادبی زمستان تقدیم می کند: جلسه نقد و ...8493 بازدید - بدون ديدگاه - ۱۷۶۳
چه استراحت خوبی است در جوار خودم خودم برای ...8171 بازدید - ۱۲ ديدگاه
۱۷۷۹
کانون ادبی زمستان- ۱۷۸۴
از مرز خوابم میگذشتم، سایه تاریک یک نیلوفر روی همه ...2182 بازدید - بدون ديدگاه - ۶۰۹
قسمت میدم به بغضی که تو مرز انفجاره کاری کن ...816 بازدید - بدون ديدگاه - نشست تخصصی شعر « گیومه »
اولین نشست تخصصی شعر گیومه (آزاد، کلاسیک، ترانه) زمان: شنبه ...927 بازدید - ۲ ديدگاه - ۱۴۴۱
صدا ز کالبد تن به در کشید مرا صدا ...2453 بازدید - بدون ديدگاه
تبليغات
