امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۶۴۸

کوه بودن به شرط چاقوها
نسخه دادن به درد داروها
درسِ بَبری به پای آهوها
هی رکب خوردن از ترازوها
نقش ابزورد و پوچ پاروها
در تکاپوی آبشار و سقوط

نشت کارون به کل زندانها
رد چاقو به پشت زنجانها
گیجیِ آفتابگردانها
گربه بودن میان سگ‌سانها
بین هر جمع و دوری از آنها
ابن سینای پرت در هپروت

چشمها رو به نقطه ای نگران
واژه هایی مچاله بین دهان
گم شدن بین تنگنای زبان
محوری از بُراده های زمان
نیستن هر کجا ورای مکان
مثل حفر سراب در برهوت

سر به صحرا، کرخت، بازنده
واژه ها در هوا پراکنده
فتح ماضی بدست آینده
روزه‌ی رودهای زاینده
دردِ بودن درست مانند
عطسه‌ی ماشه بود و بعد، سکوت

سر به زیر و بدون شرط و شروط
نعش حرفی اضافه بین خطوط
خواب سنگین ولی پر از باروت
ریل مثلِ ردیفی از تابوت
ترنی با صدای ممتد سوت
ناگهان... فاتحه مع الصلوات!



از : حسن هادوی


FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی