امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۶۲۳

اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول

رسد به دولت وصل تو کار من به اصول

 

قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا

فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول

 

چو بر در تو من بی‌نوای بی زر و زور

به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول

 

کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم

که گشته‌ام ز غم و جور روزگار ملول

 

من شکسته بدحال زندگی یابم

در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول

 

خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت

که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

 

دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد

بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول

 

چه جرم کرده‌ام ای جان و دل به حضرت تو

که طاعت من بی‌دل نمی‌شود مقبول

 

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ

رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول

 

 

از : حافظ

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی