هست شب، یک شب دم کرده و خاک،
رنگ رخ باخته است.
باد، نوباوه ابر، از بر کوه،
سوی من تاخته است.
هست شب، همچو ورم کرده تنی، گرم در استاده هوا.
هم ازین روست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را.
با تنش گرم، بیابان دراز،
مرده را ماند در گورش تنگ.
بدل سوخته من ماند،
بتنم خسته که می سوزد از هیبت تب!
هست شب، آری، شب.
از : نیما یوشیج
- شعر, نیما یوشیج
- ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
خشک آمد کِشتگاه من
در جوار کـِشت همسایه
گرچه میگویند : « میگریند روی ساحل ِ نزدیک
سوگواران در میان سوگواران. »
قاصد ِ روزان ِ ابری، داروگ!
کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش میترکد
– چون دل یاران که در هجران یاران –
قاصد روزان ابری، داروگ!
کی میرسد باران؟
از : نیما یوشیج
- شعر, نیما یوشیج
- ۰۱ تیر ۱۳۹۴
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا تواناییّ بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
برکمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهود جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان بیتابش افزون
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا.
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید،
می زند فریاد و امّید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور میآید:
-“آی آدمها”…
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
-“آی آدمها”…
از : نیما یوشیج
- شعر, نیما یوشیج
- ۰۳ خرداد ۱۳۹۴
من دلم سخت گرفته است از این
میهمانخانهی مهمانکش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار…
از : نیما یوشیج
- شعر, نیما یوشیج
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
- شعر, نیما یوشیج
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴