اینگونه غریبانه
برای چه دوست دارمت تو را … ؟!!
وقتی که فاصله …
وقتی که کوتاهترین فاصله میان ما
می رسد به آنسوی آسمان …..
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
نمی دانم …
من هرگز طبیعی دان خوبی نبودم !
طبیعی است که فراموش نمی شوی ؟!
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
ببین
به جایی رسیده ام که
فرقی نمی کند
اشک هایم
از غم است یا شادی ……..
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
نمی دانم خدا
عشق را
با تو آفرید
یا تورا
با عشق
؟!
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
با این همه فاصله …
زمزمه ی آخرین شعرم را چگونه خواهی شنید ؟
برق اشک را در چشمانم چگونه خواهی دید ؟
تپش تند نبضم را چگونه خواهی فهمید ؟
با این همه فاصله …
مرگ چه نزدیک است !
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
کجا را بگردم تا پیدایت کنم
ای گم شده ی همیشه ی من !
وقتی که از روز اول تو را نداشته ام
از کجا بدانم که تو گمشده ای یا من !
چه کسی ما را پیدا خواهد کرد ؟
چه کسی هر دوی ما را از این تنهایی رها خواهد ساخت ؟!
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
همین ساعت که تکان نمی خورد از وقتی که رفتی !
همین پنجره ی رو به کوچه با جای قدمهایت !
همین در که مرا از تو جدا کرد !
همین اتاق که …… تنهایم !
.
.
.
.
همین دنیا چقدر زیبا می شود
وقتی که
بیایی !
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
فاصله
یا
تو
چه فرقی می کند ؟
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازند
تنهایی ………
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
او لطف …. او نگاه
من تشنه ای به راه
او عشق …. او پرید
من مانده ام به جا ……
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
تب کرده ام انگار
مادرم بالای سرم نشسته ….
دستمال را به چشمانم می کشد و
به پیشانی ام می گذارد !
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۴ خرداد ۱۳۹۴
می ترسم !
سالهاست اسیر نگاهت هستم ….
می ترسم
از آزادی …
از : م . محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۴ خرداد ۱۳۹۴
همه ی مردم
سر به سنگ می گذارند
تا کسی را پرستش کرده باشند ….
بیا !
می خواهم سرم را روی سینه ات بگذارم ….
از : م. محمدی مهر
- شعر, م. محمدی مهر
- ۰۴ خرداد ۱۳۹۴