امروز :دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

معجزه‌ای معمولی:

این که معجزه‌های معمولی زیادی اتفاق می‌افتد.

 

یک معجزه‌ی متداول:

پارس سگ‌های ناپیدا

در خاموشی شب.

 

یه معجزه از بین معجزه‌های زیاد دیگر:

یک ابر کوچک سبک

که می‌تواند یک ماه بزرگ و سنگین را بپوشاند.

 

چندتا معجزه در یکی:

عکس یک درخت توسکا در آب افتاد،

و این که درخت، وارونه است، از چپ به راست،

و این که آن‌جا رشد می‌کند، با سر رو به پایین

و هیچ‌وقت هم به کف آب نمی‌رسد،

هرچند آب، کم‌عمق است.

 

یک معجزه‌ی هر روزه:

بادهای خیلی ملایم،

موقع توفان، توفانی می‌شوند.

 

اولین معجزه در بین معجزه‌های شبیه هم:

گاوها، گاوند.

 

دومین معجزه که شبیه هیچ‌کدام نیست:

این باغ،

فقط از آن دانه بارور می‌شود.

 

یک معجزه، بدون شنل و کلاه:

کبوترهای سفید پراکنده.

 

یک معجزه که هر اسمی می‌توانی روی آن بگذاری:

امروز، خورشید ساعت سه و چهارده دقیقه طلوع کرد

و هشت و یک دقیقه غروب خواهد کرد.

 

یک معجزه که آن‌قدر که باید، تعجب‌آور نیست:

اگرچه دست، کمتر از شش انگشت دارد،

ولی هنوز هم بیشتر از چهار چهار انگشت دارد.

 

یک معجزه برای این‌که نگاهی به اطرافت بیندازی،

دنیا، همه‌جا هست.

 

یک معجزه‌ی اضافی، مثل همه‌چیز که اضافی است:

چیزی که غیرقابل فکر کردن است،

قابل فکر کردن است.

 

 

از : ویسواوا شیمبوریسکا

ترجمه از : ملیجه بهارلو

 

باز هیچ‌وقت خودش را مقصر نمی‌داند.

پلنگ نمی‌داند وجدان یعنی چه.

وقتی ماهی گوشت‌خوار به طعمه‌اش حمله می‌کند،

اصلاً احساس شرم نمی‌کند.

مار کاملاً به خودش مطمئن است.

 

شغال

پشیمانی را نمی‌فهمد.

شیرها و شپش‌ها

در مسیرشان دچار شک و دودلی نمی‌شوند؛

چرا باید بشوند، وقتی می‌دانند کارشان درست است؟

 

اگرچه قلب نهنگ قاتل، صد کیلو وزن دارد،

اما قسمت‌های دیگرش سبُک است.

 

در سومین سیاره‌ی خورشید،

در میان این همه رفتار وحشیانه،

هیچ چیزی حیوانی‌تر از

داشتن یک وجدان آسوده نیست.

 

 

از : ویسواوا شیمبورسکا

ترجمه : ملیحه بهارلو

 

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی