امروز :پنج شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

روز بخیر

من نامم دیوار است

بر خیابانی عمومی بنا گشته‌ام

به طویلی بیزاری طولانیم و

به بلندای خشم نیز، بلند

هرآنچه شعار است آویزان تن من است

هرآنچه پوستر است،

بر تن من نقش می بندد

اما چه سود؛

از صد شعار،

شعاری نیست آموزه‌ای یادم دهد

از صد پوستر،

پوستری نیست دلخوشم کند

همین دیروز بود؛

از فرق سر تا کف پا،

شعاری آویزان من کردند

آنگاه که خواندمش

سراپا شرمنده گشتم

من دیوار سرزمینی باشم،

دروغی چنین بزرگ آویزانم شود

 

 

 

از : شیرکو بیکس

 

هربار که سر بر شانه‌هایم می‌گذاری

در میان گیسوانت

پروانه‌ای سرگشته‌ام

هربار که دست در دستم می‌گذاری

انگشتانم در میان چشمه‌ی چشمانت‌

پنج ماهی کوچک سرگشته‌اند

وقتی به درونم برمی‌گردم

وقتی است که تو رفته‌ای و

من تنها شده‌ام!

 

 

از : شیرکو بیکس

ترجمه از : رضا کریم مجاور

 

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی