ما در درون خود لبخند میزنیم
ولی اکنون پنهان میکنیم همین لبخند را.
لبخندِ غیر قانونی
بدان سان که آفتاب غیر قانونی شد و
حقیقت نیز.
ما لبخند را نهان میکنیم، چنانکه تصویر معشوقهمان را در جیب
چنان که اندیشهی آزادی را در نهان جایِ قلبمان.
همهی ما که اینجاییم، یک آسمان داریم و
همین یک لبخند.
شاید فردا ما را بکُشند
اما نمیتوانند این لبخند و
این آسمان را از ما بگیرند.
میدانیم؛ سایههامان بر کشتزاران خواهد ماند
بر دیوار گِلی که کلبههامان را در بر گرفته
بر دیوار عمارتهای بزرگ فردا
بر پیشبند مادر که در سایهی ایوان
لوبیا سبز پاک میکند.
میدانیم، این همه را میدانیم.
فرخنده باد تقدیر تلخمان
فرخنده باد همبستگیمان
و فرخنده باد، جهانِ فردا!
از : یانیس ریتسوس
ترجمه از : علی عبدالهی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۴ بهمن ۱۴۰۰
میخواست زنده بماند،
به همان اندازه که ما میخواهیم
با این همه او را کشتند.
لبخندی بر لبان داشت،
مثل وقتی که من پیچ کوچه را میپیچم
و از پشت پنجرهی تو
نور میبینم
– با این همه او را کشتند.
به همان سان که سنگ نگاهدارندهی خانهمان را
از یاد میبریم
– با این همه او را کشتند.
از : آریس الکساندرو
ترجمه از : فریدون فریاد
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۰
این بار زنده می خواهمت
نه در رویا نه در مجاز
این که خسته بیایی
بنشینی در برابرم در این کافه پیر
نه لبخند بزنی آن گونه که در رویاست
ونه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم
صندلی ات را عوض کنی
در کنارم بنشینی
سر خسته ات را روی شانه ام بگذاری
وبه جای دوستت دارم بگویی
گم کرده ام تو را ، کجایی ؟
از : آ. کلوناریس
تزجمه از : احمد پوری
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۱ بهمن ۱۴۰۰