۲۵ دقیقه مهلت
برای این که دوستت بدارم
۲۵ دقیقه مهلت
برای این که دوستم بداری
۲۵ دقیقه مهلت برای عشق
زمان کوتاهی است…
با این همه
من ۲۵ دقیقه از عمرم را کنار می گذارم
تا به تو فکر کنم
تو هم اگر فر صت داری
۲۵ دقیقه
فقط ۲۵ دقیقه به من فکر کن !…
بیا ۲۵ دقیقه از عمرمان را برای همدیگر پس انداز کنیم …
از : شل سیلور استاین
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
زمان مهلت مانده
روزهایی سختتر در پیش است.
زمان مهلت مانده، تباهیپذیر به هر دم
در افق شکل میبندد.
باید که بیدرنگ بند کفش خویش ببندی و
تازیها را به سگدانی ِ کشتگاه بازگردانی.
زیرا که اندرونهی ماهی
سرد گردیده در باد.
چراغ پیچکها کورسوزنان میسوزد.
نگاه خیرهی تو کورمال کورمال میگردد میان ِ مه:
زمان مهلت مانده، تباهیپذیر به هر دم
در افق شکل میبندد.
در فراسو محبوب ِ تو فرو میرود به ژرفای ماسهها.
فراز میشود گردِ گیسوان مواجاش.
میشکند درون واژههاش
فرمان میراند که خاموش باش،
او را میرا مییابد و
مشتاق جدایی
از پی هر همآغوشی.
به اطراف منگر.
ببند بندِ کفشهایات را.
دنبال کن تازیهای شکاری را.
ماهی را به دریا بیفکن.
خاموش کن چراغ پیچک را!
روزهایی سختتر در پیش است.
از : اینگه بورگ باخمن (Ingeborg Bachmann)
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
خدا خواهش میکنم مرا ببر
خدا مرا به دوردست
روی بالهای فرشتگان ببر
خواهش میکنم:
جائی که عشق با مرگ در جدال نیست،
تا این عشقِ پاک، تسلیم نشود؛
جائی که همیشه گُلهای سرخ شکفته میشود،
مانند یاقوتهایی که آنها را پوشانیده باشد؛
جایی که ماه جرقه زند و بگرید
برای پیوستن به عاشقان.
میخواهم به آن
سرزمینِ دور بروم، جائی که پسرانِ نوجوان
در حال دویدن، برای عشق رنج میکشند؛
جایی که دخترانِ نوجوان
در عصرهایی که جشن است
میان پنجرههای پُر از گُل نشستهاند
و پنهانی میگریند، با اندوهی آسمانی
از : آنا ماریا ارتزه
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
هدایای تو
دشمنم شده اند
بی وجودشان شاید
می توانستم لحظه ای را
بی یاد تو سر کنم
از : کوماچی (شاعر ژاپنی )
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
کافی نبود و نیست ، هزاران هزار سال
تا باز گو کند :
آن لحظه ی گریخته ی جاودانه را
آن لحظه را که تنگ در آغوشم آمدی
آن لحظه را که تنگ در آغوشت آمدم
در باغ شهر ما
در نور بامداد زمستان شهر ما
ــ شهری که زادگاه من و زادگاه توست ــ
شهری به روی خاک
خاکی که در میان کواکب ، ستاره ایست . . . .
از : ژاک پره ور
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
نه کلمات و نه سکوت
هیچکدام یاری نمیکند
تا تو را
به زندگی برگردانم.
از: خوزه آنخل بالنته
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
اولین شاعر جهان
حتمن بسیار رنج برده است
آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت
و کوشید برای یارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده
توصیف کند !
و کاملن محتمل است که این یاران
آنچه را که گفته است
به سخره گرفته باشند . . .
از : جبران خلیل جبران
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴