نه چون دیگر مردگان
که به خاک برمی گردند
با تشریفاتی در خور
اول چشم هاشان را فراموش می کنند
بعد لب ها
دست ها
ما اما فسیل شدیم
در چند ثانیه
خاکستر ما دودی بود
که هوای شب را آلوده کرد
و نسیمی که سیم های رابطه را …
فرق می کند
لذت خنجری در سینه
که تا اعماق کودکی به پیش می رود
گلوله عاشقی که به پیشانی ات فکر می کند.
فرق می کند
با بمبی که شانه های عزاداران را خمار می گذارد.
بر کدام بدن
بر کدام جنازه نماز می خوانید
حتی پوکه ای نماند از استخوان مان
و موریانه ها خواهند گفت:
«چه مرده های بی برکتی!»
از : الیاس علوی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۲ اسفند ۱۴۰۰
چشمهای زیبایی داشت
که پیرمردهای محلّه آرزو میکردند
کاش دیرتر به دنیا میآمدند
بخواب
دنیا ارزش دیدن ندارد
هیچکس نمیداند
تاریخ چشمهایت با کدام جنایت شروع شد؟
چهار ساله بودی
برادرانت به تو تجاوز کردند
تو باید زنده به گور میشدی
پدر
میمون مقدّسی بود .
به طرز غریبی اعراب تو را دزدیدند
و میخانهها رونق گرفت .
دختری که میان دامناش سنگ جمع میکرد
آخرین بار تو را در” اورشلیم ” دیدند.
بعدها بازماندهی پلکهایت در ” لاسکو ” کشف شد
“ هیتلر ” میان زنهای یهودی
به دنبال چشمهای تو میگشت
گاهی برای زنده ماندن
باید لبخند زد
شعار داد
شعر گفت
و از مأموران ادارهی مهاجرت ترسید .
تو همراه آوارگان “ لهستانی ” به ایران آمدی
و شاملو نوشت:
”پس پشت مردمکانت
فریاد کدام زندانی ست
که آزادی را به لبان برآماسیده
گل سرخی پرتاپ میکند؟”
هزار سال بعد
هزار سال باید
در کاخهای کاهگلی کابل
چشمهایت را زیر ” بُرقع ″ دفن میکردی .
کاش میدانستی
پیرمردهای محله آرزو میکردند
زودتر به دنیا میآمدی .
از : الیاس علوی
لاسکو : غاری در فرانسه که نقاشی های انسان های اولیه بر دیوارهای آن حکاکی شده است.
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۸ بهمن ۱۴۰۰