امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می گذرانیم
کلمات بی گناه نابخردانه می نماید
پیشانی صاف نشان بیعاری است
آن که می خندد خبر هولناک را هنوز نشنیده است

چه دورانی
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش جنایتی است
چرا که از اینگونه سخن پرداختن
در برابر وحشتهای بی شمار
خموشی گزیدن است!

نیک آگاهیم که نفرت داشتن
از فرومایگی حتا
رخساره ی ما را زشت می کند

نیک آگاهیم
که خشم گرفتن بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن می کند

دریغا!
ما که زمین را آماده ی مهربانی می خواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!

چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید

 


از : برتولت برشت
ترجمه از : احمد شاملو

 

 

 

نخست برای گرفتن کمونیست ها آمدند

من هیچ نگفتم

زیرا من کمونیست نبودم

بعد برای گرفتن کارگران و اعضای سندیکا آمدند

من هیچ نگفتم

زیرا من عضو سندیکا نبودم

سپس برای گرفتن کاتولیک ها آمدند

من باز هیچ نگفتم

زیرا من پروتستان بودم

سرانجام برای گرفتن من آمدند

دیگر کسی برای حرف زدن باقی نمانده بود

 

از : برتولت برشت

ادامه مطلب
+

 

شنیدم که صدر اعظم جامی نمی‌زند

گوشت نمی‌خورد و سیگار نمی‌کشد

و در خانه‌ای کوچک می‌زید.

همین‌طور هم شنیده‌ام

تهی‌دستان

گرسنگی می‌کشند و با نگون‌بختی تباه می‌شوند.

چه خوب می‌شد اگر یک دولت چنین می‌شد:

صدر اعظم مست

در شورای وزیران می‌نشست،

به تماشای دود پیپ خویش می‌پرداخت،

مشتی ناوارد

قوانین را تغییر می‌دادند

تهی‌دستی هم وجود نداشت.

 

 

 

از : برتولت برشت

 

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی