امروز :جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

 به کوچه نگاه می کنم

به راهی که تو از آن می‌آیی

می آیی

می آیی

پرستار پرده را پایین می کشد

می گوید

باید استراحت کنم

سرم را روی بالشت ِ نرم بگذارم

و به چیزی فکر نکنم.

 

به کوچه نگاه می کنم

به راهی که تو از آن می‌آیی

می آیی

می آیی

گوسفندهایم تمام شده اند

اما خوابم نمی برد

خوابم نمی برد

دلتنگم

اندازه یک گاو دلتنگم.

 

به کوچه نگاه می کنم

به راهی که تو از آن می آیی

می آیی

می آیی

به تکرار این جمله عادت می کنی

چون تکرارِ آب در رودخانه

صدای ِ آمدن پاها از کوچه

یا تکرار همین قطره های سرخ بر کاشی.

 

پرستار پلکم را پایین می کشد

می گوید

باید استراحت کنم.

 

 

از : الیاس علوی

 

نزدیکی

نزدیک به من

نشسته‌ای

روی آن صندلی سفید

و به انگشتانم زُل زده‌ای

تا تو را بنویسم:

مرگ

 

از : الیاس علوی

خدا کند انگورها برسند

جهان مست شود

تلوتلو بخورند خیابان‌ها

به شانه‌ی هم بزنند

رئیس‌جمهورها و گداها

مرزها مست شوند

و محمّد علی بعد از ۱۷ سال مادرش را ببیند

و آمنه بعد از ۱۷ سال، چین‌های کودکش را لمس کند.

خدا کند انگورها برسند

آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد

هندوکش دخترانش را آزاد کند.

برای لحظه‌ای

تفنگ‌ها یادشان برود دریدن را

کاردها یادشان برود

بریدن را

قلم‌ها آتش را

آتش‌بس بنویسند.

خدا کند کوهها به هم برسند

دریا چنگ بزند به آسمان

ماهش را بدزدد

به میخانه‌ شوند پلنگ‌ها با آهوها.

خدا کند مستی به اشیاء سرایت کند

پنجره‌‌ها

دیوارها را بشکنند

و

تو

همچنانکه یارت را تنگ می‌بوسی

مرا نیز به یاد بیاوری.

محبوب من

محبوب دور افتاده‌ی من

با من بزن پیاله‌ای دیگر

به سلامتی باغ‌های معلق انگور.

 

 

 

از : الیاس علوی

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی