نه همین می رمد آن نوگل خندان از من
می کشد خار در این بادیه دامان از من
با من ، آمیزش او ، الفت موج است وکنار
دم به دم با من و پیوسته گریزان از من
گرچه مورم ولی آن حوصله با خود دارم
که ببخشم بود ارملک سلیمان از من
به تکلم ، به خموشی ، به تبسم ؛ به نگاه
می توان برد به هر شیوه دل اسان از من
قمری ریخته بالم ، به پناه که روم ؟
تا به کی سرکشی ، ای سرو خرامان از من ؟
اشک بیهوده مریز این همه از دیده کلیم
گرد غم را نتوان شست به طوفان از من
از : کلیم کاشانی