امروز :یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۴۲۵

 

چهار فصل خدا هم شده خزان بی تو

سیاه چاله ی سردی است این جهان بی تو

 

یکی دو چای و غروب و لبم که یک بوسه ــ

نمی زند به لب داغ استکان بی تو

 

مگر نه اینکه دو بال پریدنت هم ریخت

نمی کشد دل من پر به آسمان بی تو

 

نیامدی و هنوزم نشسته ام تنها

کنار ساحل دریای بی کران بی تو

 

چه زود رفت تمام جوانی ام بر باد

چه زود پیر شد این شاعر جوان بی تو

 

 

از : محمد تقوایی

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی