امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

قلب من خانه ی زنی تنهاست

که بغل می کند جنونش را

که در آغوش می کشد هر شب

گریه ی کودک درونش را

 

قلب من کودکی کهنسال است

که بلد نیست کودکی بکند

کودکی که هنوز می ترسد

اشتباهات کوچکی بکند

 

قلب من قلب دختری ترسوست

که از آغاز درد می ترسد

از پدر ، از نگاه ، از خشمش

از کمربند و مرد می ترسد

 

عشق را دیده است تنها در

جای خالی جمله سازی هاش

مادری شاد و خوب و خوشبخت است

در خیالات و خاله بازی هاش

 

قلب من کودکی سر راهی ست

که زنی نیمه شب رهایش کرد

هر کسی را که ذره ای زن بود

زیر لب مادرم صدایش کرد

 

قلب من مادری فداکار است

روز و شب پای گاز می سوزد

روی لب های خسته اش اما

باز لبخند تازه می دوزد

 

قلب من یک زن میانسال است

از شروع جدید می ترسد

در سیاهی روزگارش از

کشف موی سفید می ترسد

 

قلب من جانماز پیرزنی ست

که طلب می کند بهشتش را

که پس از سالها پذیرفته

بی کسی های سرنوشتش را

 

قلب من آن بنای تاریخی ست

که گذشت زمان خرابش کرد

قلعه ای با شکوه و برفی بود

که زمان چکه چکه آبش کرد

 

پرم از ضجه ی زنانی که

ترس های بزرگ می زایند

می شناسند جای زخمم را

بره هایی که گرگ می زایند

 

بغلم کن هنوز می ترسم

ترس هایم درنده ام بکنند

بغلم کن که مرده ام ، شاید

بوسه های تو زنده ام بکنند

 

 

از : رویا ابراهیمی

ادامه مطلب
+

از یک سه تار کهنه ،از مرغ سحر تا شب

از عصر جمعه ، جمعه ی کشدارِ سگ مصب

 

از صبح بحث فلسفی حرف از حقوق زن

هر شب تخیل با دو سه تا عکس مستـ*جن

 

از ایسم های بی ادب از کوفت زهرمار

در ژست های شاعرانه نخ به نخ سیگار

 

معلوم بودن در دل یک چند مجهولی

ارضا شدن از زندگی در نقش مفعولی

 

از رنگ های زندگی خاکستری بودن

رویای ابراھیمی تنھاتری بودن

 

از ضلع های فرضی یک دایره بودن

سیر از خودت ، از بودنت تا خرخره بودن

 

از ایستگاه صادقیه گریه تا همت

از عاشقت بودن به هر نحو و به هر قیمت

 

از لمس دست گرم تو در جیب بارانی ت

از زخم های عمدی ام ،از بوسه درمانی ت

 

از تو که راحت رفته ای راحت تر از راحت

از من فقط یک هیچی ، یک هیچِ کم طاقت

 

یک هیچی که راه را از عمد کج کرده

یک هیچی که با خودش بدجور لج کرده

 

از قصه ای که خوب هایش یک به یک مردند

در بازی ای که بدترینها عاقبت بردند

 

دلگیرم از … از …. از رسیدن به همین بخشی

که خوب می دانم مرا دیگر نمی بخشی

 

لعنت به من، لعنت به من، لعنت به من، لعنت

گریه …… صدای ناله ی آژیر در همت

 

 

 

از : رویا ابراهیمی

ادامه مطلب
+

چهل و دومین نشست انجمن شعر جوان کرج

به مناسبت روز شعر و ادب

و جشن ده سالگی نشر شانی

زمان: چهارشنبه بیست و پنجم شهریور ماه نود و چهار (۹۴/۰۶/۲۵) – ساعت: ۱۶:۰۰ الی ۱۸:۰۰

مکان: کرج، میدان آزادگان، ابتدای خیابان مطهری، اداره کل ارشاد، سالن سیروس صابر

 

با حضور: علیرضا آذر، محمد آشور، رویا ابراهیمی، علی استیری، احسان افشاری، مهدی ایوبی، امید بیگدلی، منیره حسینی، حسین زحمتکش، امید صباغ نو، سجاد عزیزی آرام، حامد عسکری، هرمز علی پور، مهدی فرجی، عبدالجبار کاکایی، مجید معارف وند، …. و جمعی از اهالی ادبیات

ادامه مطلب
+

حال من حال و روز خوبی نیست

خسته ام، خسته او نمی فهمد

این طبیعی ست ببر زخمی را

ببرِ روی پتو نمی فهمد

 

بین ما مرز درد فاصله بود

مثل یک رشته کوه پیوسته

مثل یک صهیونیست غمگین که

به زنی توی غزه دل بسته

 

زندگی در لباس شعبده باز

سر گرفت و کلاه را پس داد

در ازای جهان رنگارنگ

دست اخر سیاه را پس داد

 

من به پایان خویش معترفم

جفت پرواز او نخواهم شد

من همین جوجه اردک زشتم

حتم دارم که قو نخواهم شد

 

خسته ام مثل تیربار از جنگ

مثل تیغ غلاف گم کرده

مثل مردی که نصف دینش را

در میان طواف گم کرده

 

حال من حال تخت جمشید است

حال یک مرزبان ایرانی ست

آخرین تیر آخرین سرباز

آخرین لحظه قبل ویرانی ست

 

ترس قبل از شکست را تنها

مرد در حال جنگ می فهمد

حال یک کوه رو به ریزش را

اولین خرده سنگ می‌فهمد

 

زندگی! روزهای خوبت هم

مثل این شعر تلخ و دلگیرند

قبل رفتن فقط بلندم کن

شاعران ایستاده می میرند

 

 

از : رویا ابراهیمی

 

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی