امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

با گریه های یکریز

یکریز

مثل ثانیه های گریز

با روزهای ریخته

در پای باد

با هفته های رفته

با فصلهای سوخته

با سالهای سخت

رفتیم و

سوختیم و

فرو ریختیم

با اعتماد خاطره ای در یاد

اما

آن اتفاق ساده نیفتاد ….

 

از : قیصر امین پور

ادامه مطلب
+

 

آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

 

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند

تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

 

سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم

آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

 

ای داد ، کس به داغ دل باغ ، دل نداد

ای وای ، های های عزا در گلو شکست

 

آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود

خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

 

«بادا» مباد گشت و «مبادا» به باد رفت

«آیا» ز یاد رفت و «چرا» در گلو شکست

 

فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند

نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

 

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم

بغضم امان نداد و خدا …. در گلو شکست

 

 

از : زنده یاد قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است

کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است

پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است

و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد : ” خانه ام ابری است

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

من

سال های سال مـُـردم

تا اینکه یک دم زندگی کردم

 

تو می توانی

یک ذره

یک مثقال

مثل من بمیری ؟

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

از رفتنت دهان ِ همه باز ….

انگار گفته بودند :

پرواز

پـر واز

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

می خواستم بگویم :

« گفتن نمی توانم »

 

آیا همین که گفتم

یعنی

همین که

گفتم ؟

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

در خوابهای کودکی ام

هر شب طنین سوت قطاری

از ایستگاه می گذرد

دنباله ی قطار

انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد

انگار

بیش از هزار پنجره دارد

و در تمام پنجره هایش

تنها تویی که دست تکان می دهی

آنگاه

در چارچوب پنجره ها

شب شعله می کشد

با دود گیسوان تو در باد

در امتداد راه مه آلود

در دود

دود

دود

 


از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

این روزها که می گذرد

شادم

این روزها که می گذرد

شادم

که می گذرد

این روزها

شادم

که می گذرد ….

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

از بد بتر اگر هست

این است

اینکه باشی

در چاه نابرادر ، تنها

زندانی زلیخا

چوب حراج خورده ی بازار برده ها

البته بی که یوسف باشی !

 

پس بهتر است درز بگیری

این پاره پوره پیرهن ِ

بی بو و خاصیت را

که چشم هیچ چشم به راهی را

روشن نمی کند !

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

ــ اما چرا

آهنگ شعرهایت تیره

و رنگشان

تلخ است ؟

 

ــ وقتی که بره ای

آرام و سر به زیر

با پای خود به مسلخ تقدیر ناگزیر

نزدیک می شود

زنگوله اش

چه آهنگی دارد ؟

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

باد بازیگوش

بادبادک را

بادبادک

دست کودک را

هر طرف می برد

 

کودکی هایم

با نخی نازک به دست باد

آویزان !

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

 

شهیدی که بر خاک می خفت

سر انگشت در خون خود می زد و می نوشت

دو سه حرف بر سنگ :

« به امید پیروزی واقعی

نه در جنگ ،

که بر جنگ !»

 

 

از : قیصر امین پور

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی