قلم به دست گرفتم، مداد را بکشم
به زن نگاه کنم… امتداد را بکشم
شروع حادثه یعنی همین ستارهی سرخ
تو کم نگاه کنی، من زیاد را بکشم
به خوابهات رسیدم… کسی نمیآید
نمیتوانم در کوچه باد را بکشم
نمیتوانم، این ابتدای ویرانیست
که درد این سرِ بیاعتماد را بکشم
من از تصور بیمرز دست میآیم
که درد را بنویسم، که داد را بکشم
دلم گرفته و ایوانِ خوبِ خانه کم است
دلم گرفته و باید زیاد را بکشم
دلم گرفته و دیوانهوار میخواهم
که گیسِ دختر سیدجواد را بکشم
از : لیلا صبوری زاده