امروز :شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

۱۲۵۷

 

به این خوشم که شما گرفتارِ من نیستید

به این خوشم که من گرفتارِ شما نیستم

به سختیِ این کره­‌ی خاکی  

که هرگز زیر پاهای ما را خالی نمی‌کند

به این خوشم که می‌توان مسخره بود

گستاخی کرد و کلام را به بازی نگرفت

و سرخ نشد از موجِ کُشنده

هنگامی که آستین‌­هامان آهسته به هم ساییده می‌­شوند

 

و به این خوشم که شما در حضور من

به‌­راحتی دیگری را در آغوش می­‌کشید

و از این که شما را نمی‌­بوسم

آتشِ سوزان جهنم برایم آرزو نمی‌­کنید

خوشم که نام لطیف مرا، ای نازنین من

شبانه‌­روز به­‌بیهودگی یاد نمی‌­کنید

خوشم که در سکوت سرد کلیسا، ای آوازه‌­خوانان

برای ما سرود ستایش سر نمی­‌دهید

 

سپاس قلبی من از آن شما باد

شما که خود نمی‌­دانید

چه عاشقانه مرا دوست می­‌دارید

و سپاس برای آرامشِ شب­‌هایم

برای کم­‌یابیِ ملاقات‌­های تنگِ غروب

برای فقدانِ گردش­‌هامان زیرِ نورِ ماه

برای بی‌­حضوریِ خورشیدِ بالای سرمان

برای این‌که، افسوس! شما گرفتارِ من نیستید

برای این‌که، افسوس! من گرفتار شما نیستم.

 

 

از : مارینا تسوتایوا

ترجمه از : پریسا شهریاری

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی