من یک دو رگه ام
بازمانده ی سفری غمگین
از وطنی
به وطنی
شلیک نکنید!
من یک دو رگه ام
و تنم مرزی است
که به هیچ سویش نمی توانم بگریزم !
هر روز جنگی در من در می گیرد
و سربازان بسیاری می میرند
و سربازان بسیاری
در قلبم پناه می گیرند
شلیک نکنید!
من یک دو رگه ام
غم هایم دو برابر شماست
دلهره هایم …
از آب غلیظ تر است ؛ خون*
و این تفاوتی ندارد
برای تفنگی که نشانه رفته است
خون
خون که بی گذرنامه در بدنم جریان داشت
نمی داند
به کدام سو جاری شود!
از : عبدالصابر کاکایی
*ضرب المثلی انگلیسی