امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳

۱۳۸۵

 

دود سیگار باز میپیچد
مثل تو لابه لای افکارم
طعم شیرین بوسه ات پیداست
در نفسهای تلخ و بیمارم

رفته ای تا همیشه – تا هرگز –
سهم من خاطرات سردرگم
نیستی تا کنار من باشی
سالگردی که میشود دوم

سر به سر میگذارد آغوشت
با تنم در هوای دم کرده
بعد از آن روزهای سخت امشب
زخم تنهایی ام ورم کرده

رو به هر را ه میکنم : بن بست
لب به هر واژه می برم : فریاد
این طرف شعرهای گلسرخی
آن طرف هم فروغ فرخزاد

تار و تاریک میشود دنیا
سرد و سنگین دلم ، تنم ، چَشمم
من جدامانده ای پُر از دردم
من تَرَک خورده ای پُر از خَشمم

امشب از درد بی تو سر کردن
دردسر میشود همآغوشم
باز هم شعر تازه میگویم
باز هم رخت گریه میپوشم

مثل هر شب دوباره میخندد
پیش رویم نگاه زیبایت
یاد آن چشمها که می افتم
از دلم میرود بدی هایت

کاش یک لحظه جای من باشی
تا بدانی چقدر دلسردی
کاش یک بار جای تو بودم
تا ببینی چقدر بد کردی

خسته ام دیگر از “تو را کُشتن”
تیغ را میکشم بر این افکار
با من امشب چه ساده میمیرد
نبض سنگین آخرین سیگار

 

 

از : محمدرضا صبوری

 

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی