امروز :جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
شعر

۱۸۲۷

باید به حد کافی رنجیده باشی

که بتوانی

به حد کافی بروی

کبوتر از فیروزه ی کاشی های امامزاده

نمی پرد

نوکش نرنجیده باشد اگر

از نوک ها.

ما همیشه از یک جایی به بعد

دیگر نمی توانیم دور شویم

و فقط می رویم.

 

هفت سالم بود

گنجشک کوچکی

گیر افتاده بود توی گلخانه

که هی شیشه ها خود را به او می کوبیدند

دریچه باز شد ناگهان

گنجشک رفت

در سینه من اما خودش را

به شیشه ها می زند.

_شیشه ی عرق بیدمشک مادرم را

شکسته بود آن روز…_

 

ما را

به حد کافی نرنجان زندگی!

آن دریچه را

شناخته ایم…

 

 

از  : رویا شاه حسین زاده

 

FacebookTwitterLinkedIn
دیدگاه ها
تعداد دیدگاه ها : بدون دیدگاه






خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی