در اطراف خانه ی من
آن کس که به دیوار فکر می کند ، آزاد است !
آن کس که به پنجره …. غمگین !
و آن کس که به جستجوی آزادی است ،
میان چار دیواری نشسته
می ایستد …. چند قدم راه می رود !
نشسته …. می ایستد
چند قدم راه می رود !
نشسته …. می ایستد …. چند قدم راه می رود !
نشسته
می ایستد …. چند قدم راه می رود !
نشسته …. می ایستد
چند قدم ….
حتی تو هم خسته شدی از این شعر
حالا چه برسد به او که …. نشسته
می ایستد ….
نه ! …. افتاد !
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
پرواز هم دیگر رویای این پرنده نبود
دانه دانه پرهایش را چید
تا بر این بالش خواب دیگری ببیند !
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم !
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود ….
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دو سال است که می دانم بی قراری چیست
درد چیست
مهربانی چیست
دو سال است که می دانم آواز چیست
راز چیست ….
چشمهای تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله می شوم ….
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
صدای قلب نیست
صدای پای توست
که شب ها در سینه ام می دوی
کافی است کمی خسته شوی
کافی است کمی بایستی . . . .
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
باران باشد
تو باشی
یک خیابان بی انتها باشد ….
به دنیا می گویم …. خداحافظ !
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
اگر شعر های من زیباست
دلیلش آن است
که تو زیبایی
حالا هی بیا و بگو
چنین و چنان است
اصلا مهم نیست
تو چند ساله باشی
من هم سن و سال تو هستم
مهم نیست خانه ات کجا باشد
برای یافتنت کافی ست
چشمهایم را ببندم…
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دو سال است که می دانم
بی قراری چیست / درد چیست/ مهربانی چیست
دو سال است که می دانم آواز چیست / راز چیست
چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند
امروز من دو ساله می شوم
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
چه فرقی می کند
من عاشق تو باشم
یا تو عاشق من
چه فرقی می کند
رنگین کمان
از کدام سمت آسمان
آغاز می شود
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دختران شهر
به روستا فکر می کنند
دختران روستا
در آرزوی شهر می میرند
مردان کوچک
به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند
مردان بزرگ
در آرزوی آرامش مردان کوچک
می میرند
کدام پل
در کجای جهان
شکسته است
که هیچکس به خانه اش نمی رسد
از : گروس عبدالملکیان
- شعر, گروس عبدالملکیان
- ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴