امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

زن ها نمی روند

تنها از هر آنچه که هست

دست می کشند!

سه سطر شروع این شعر را من نگفته ام

گاه اما

مات می مانم

از اینکه چطور مردانی هم هستند

که اینهمه زنانه می فهمند!

مثلا همین ایلهان برک*

 

و تو چه بی اندازه فقط مردی!

آنقدر مرد

که نمی بینی چقدر “زنانه مرد بودن” می خواهد

ترکیبی را به دوش کشیدن:

از نگرانی های مادرانه ام

که چه می خوری؟

کِی می خوابی؟

هوا سرد است؟

از بی قراری های زنانه ام

که بی بازوانت شب ها سر نمی شوند

که با زن دیگری نباشی یکوقت

که اصلا دوستم داری؟

داشتی؟!

و از بی تابی دخترانه ام

که برای کی لوس شوم حالا؟

 

تو آنقدر زنانه نمی فهمی

که نمی بینی چقدر مرد بودن می خواهد

مادری را

زنی را

دختربچه ای را

هر سه را با هم در رحم ات بزرگ کنی

و اخم نکنی

و خم نشوی

و اتاق را که مرتب میکنی

میز را که می چینی

زل بزنی به گوشی ات…

زل بزنی به گوشی ات…

زل بزنی…

بزنی…

و هنوز دوستش داشته باشی

و دست بکشی!

 

عزیزم

خودآزاری ندارم

مردانه زنم!

 

 

 

 

از : مهدیه لطیفی

 

* ایلهان برک: شاعر سه سطر اول

 

 

 

دست از دلیل و

چرا و

فلسفه

می شوییم و

زل می زنیم به جهل ِ رابطه!

 

کوچه سر می رسد

ما سر عقل می آییم

دلایل صف می کِشند

من دلم می لرزد

تو پایت

 

تو آمده بودی که بروی اصلا

بیخودی لبخند نزن!

 

کوچه سر می رسد

یکی دو سه قدم بیشتر

برمی دارم

برمی داری

به هر سمتی الا به سوی ِ هم!

 

کوچه ی بعد از تو

حسابی سوت است و

حسابی کور

بیخودی سوت بزن!

 

 

از : مهدیه لطیفی

 

عاشق که می شوی

لالایی خواندن هم یاد بگیر

شب های باقیمانده عمرت

به این سادگی ها

صبح نخواهند شد…

 

 

از : مهدیه لطیفی

 

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی