امروز :پنج شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

چه قدر بوی تو خوبست… بوی آغوشت

همیشه زحمت من بوده است بر دوشت

 

چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم
دو بال بوده به جای دو دست بر دوشت

 

ولی به خاطر من بال را کنار زدی
که با دو دست بگیری مرا در آغوشت

 

که با دو دست برایم دو بال بگذاری
به جای روشنی بالهای خاموشت

 

که آسمان خودت آسمان من باشد
که از بهشت بخوانم دوباره در گوشت

 

آهای روسریت آفتاب تابستان!
شکوفه تاج سر تو بنفشه تن پوشت

 

بهشت جای قشنگیست جای دوری نیست
بهشت باغ بزرگیست، باغ آغوشت

 

بهشت اول و آخر، گمان نکن حتی
بهشت هم بروم می کنم فراموشت!

 

 

از : نغمه مستشار نظامی

 

 

ادامه مطلب
+

 

هرگز نخواستم که بگویم تورا چه قدر

عاشق شدم؟ چه وقت؟چگونه؟ چرا؟ چه قدر؟!

 

هرگز نخواستم که بگویم نگاه تو

از ابتدای ساده این ماجرا چه قدر ـ

 

من را شکست،ساخت،شکست و دوباره ساخت!

من را چرا شکست؟ چرا ساخت؟ یا چه قدر…؟

 

هرگز نخواستم به تو عادت کنم ولی

عادت نبود حسی از آن ابتدا چه قدر

 

مانند پیچکی که بپیچد به روح من

ریشه دواند و سبز شد و ماند تا … چه قدر ـ

 

تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند

اینجا فرشته ها که بدانی خدا چه قدر ـ

 

خوبست با تو،با همه بی وفائیت

قلبم گرفته است،نپرس از کجا؟ چه قدر؟!

 

قلبم گرفته است،سرم گیج می رود

هرگز نخواستم که بدانی تو را چه قدر…

 

 

از : نغمه مستشارنظامی

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی