امروز :چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳

پرم از عشق

مثل درختی بزرگ که از باد

مثل اسفنجی که از دریا

مثل عمری دراز که از رنج

مثل زمان که از مرگ

 

 

 

از : آنا اشویر

ترجمه از : محمدرضا فرزاد

 

حالا چی ژوزه؟

مهمونی تموم شده

چراغا خاموش ان

ملت رفتن

شب، سرد شده

حالا چی ژوزه؟

حالا چی – هی تو-؟

تو که بی‌نامی

و بقیه رو دست می‌اندازی

تو که شعر می‌نویسی

عاشق می‌شی شکوه می‌کنی

حالا چی ژوزه؟

زن نداری

حرفی نداری

عشقی نداری

شب سرد شده

و همه‌چی تموم شده

و همه‌چی غیب شده

و همه‌چی خراب شده

حالا چی ژوزه؟

حالا چی ژوزه؟

حرفای دل‌نشینت

لحظه‌های تب و تابت

عیش‌ونوشت

کتاب‌خونه‌ت

معدن طلات

چمدون شیشه‌ایت

ناسازگاریت

کینه‌ت…

حالا چی؟

کلیدی تو دستت

می‌خوای در رو وا کنی

این‌جا که دری نیست

تو دریا نمی‌ری

اما دریا هم خشکیده

می‌خوای بری مینیاس

مینیاسی دیگه نیست

ژوزه؛ حالا چی؟

اگر تونستی بخواب

اگر تونستی خسته شو

اگر تونستی بمیر

اما تو نمی‌میری

تو سگ‌جونی ژوزه

تنها تو تاریکی

مث یه چهارپای وحشی

بی‌هیچ خدا-پیغمبری

حتی بدون یک دیوار

که بتونی به‌ش تکیه بدی

بی‌اسب سیاهی

که بتازونیش

تو کوچ می‌کنی ژوزه

به کجا ژوزه؟

از : کارلوس دروموند دِ آندراده

 ترجمه از : محمدرضا فرزاد

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی