امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

من اون سنگی‌ام که از جاش دراومده میون صخره‌ها

همون قلبه‌ی وسط تیرا،

اون دختره‌ی گوشه‌گیر، میون دخترا،

همون‌‌پسر که جوون‌مرگ می‌شه، تو پسرا.

میون جوابا، سوالم و

وسط عاشقا، شمشیر و

تو زخما، زخم تازه و

تو کاغذرنگیا، همون پرچم سیا

وسط کفشا، اونی که پر ریگه

از میون همه‌ی روزا، همون روزی که دیگه نمی‌‌‌آد و

تو همه‌ی استخونایی که رو ساحل پیدا می‌کنی

اونی که آواز می‌خونه، مال من بود.

از : لیزل مولر

ترجمه از : محسن عمادی

انگار همیشه روبروی دری ایستاده‌ام
که کلیدش را نداشتم
اگرچه می‌دانستم
هدیه‌ای نهانی
پشت در دارم.

تا وقتی یک روز
چشم‌هایم را برای دمی بستم
و یک بار دیگر نگاه کردم
و حیرت نکردم
برایم مهم نبود
وقتی غژاغژ لولا و در را می‌شنیدم
و می‌خندیدم
مرگ
دست‌هایش را به سوی من دراز کرده بود.

 

از : لیزل مولر

ترجمه : محسن عمادی

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی