یکی از آن همه کولیزنان کوزه به دست
تویی که آمد و صبحی کنار چشمه نشست
نشانده زیر دو شمشیر هندی خونریز
دو تُرکِ غارتیِ نیم خواب و نیمی مست
دو آبشارِ دو گیسوی هردُوان یکریز
دو بافه موی سمنبوی هردُوان یکدست
زنی به شعبده چشم سرمهبین، ساحر
زنی به جادوی رنگین ناخنان، تردست
زنی که آبیِ عریانِ چشمه ـ چون تن من
به نازکای سرانگشتهای او دل بست
زنی که خاطره عطر و عطر خاطرهاش
نسیم وسوسه در پردههای خواب من است
زنی که در سفر کوچ ایل کوزه به دوش
رسید و قدر درنگی کنار چشمه نشست
نشست و کوزهای از گریههای من پُر کرد
زنی که رفت و دل از من شبیه چشمه شکست
از : علیرضا رجبعلی زاده کاشانی