درست اول این نوبهار عاشق شد
دلم میان همین گیرو دار عاشق شد
زنی که صاعقه وار آمد و ببادم داد
به یک اشاره دلش بیقرار عاشق شد
به شوق لحظه دیدار اشک می ریزم
دوباره ساعت شماته دار عاشق شد
ببین هماره دو چشمش ز اشک لبریز است
ستار و تار و ترانه و یار عاشق شد
بس است این همه بیهودگی دلم خوش نیست
دوباره شاعر این روزگار عاشق شد
از : عبدالله اسفندیاری