آخرین حیرت زمانی ست
که دیگر پی می بری
چیزی تو را به حیرت وا نمی دارد…
از : ریچارد براتیگان
ترجمه از : احمد پوری
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۴ خرداد ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+
من در قرن بیستم زندگی می کنم
و تو در کنارم آرمیده ای.
وقتی به خواب رفتی ناراحت بودی
و کاری از دست من بر نمی آمد.
احساس نا امیدی کردم
ولی صورتت آنقدر زیباست
که نمی توانم از وصفش دست بکشم
و هیچ کاری هم از دستم بر نمی آید
تا وقتی خوابی خوشحال شوی.
از : ریچارد براتیگان
ترجمه از : آرش حقیقی
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+