غمگینام،
دنیا کنار ِ اسلحه
جای امنتریست
و مینهای خنثیٰ نشده
کینهایست
که از پدرانمان به ارث بردهایم.
غمگینام،
آفتاب در دهکدهها
زودتر طلوع میکند
و شهر زخمیست
که روی دستِ مَردم ِ متمدن مانده.
غمگینام
چون بیابانی بی انتها.
تنهایم
چون رودخانهای
که سلطهی هیچ پلی را
نمیپذیرد.
از : حسن اسماعیل زاده
بالا و پایین پریدنم
از شوق ِ زندگی نیست،
ماهی
روی خاک
چه میکند؟
از : حسن اسماعیل زاده
درختام،
از من کتابخانه نسازید،
تابوتم کنید
برای معشوقهام…
از : حسن اسماعیل زاده