سقراط که زهر مینوشید
درختان میرقصیدند
و رشتهی باریک دود
بر فراز دودکش
میخواند
سقراط که زهر را
قطره قطره
خانهها
در آفتاب
ساکن و سنگین ایستاده بودند
سقراط که نقطهای گذاشت
پس واپسین سؤال
جهان
آونگی بود و
خمیازه میکشید
از : هالینا پوشویاتووسکا
ترجمه از : علیرضا دولتشاهی و ایونا نویسکا
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ خرداد ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+
اگر میخواهی ترکم کنی
لبخند را فراموش نکن
کلاه میتواند از یادت رود
دستکش، دفترچهی تلفنت
هر آن چیزی که باید دنبالش برگردی
و در ناگهان برگشت گریانم میبینی
و ترکم نمیکنی
اگر میخواهی بمانی
لبخندت را فراموش نکن
حق داری زادروزم را از یاد ببری
و مکان اولین بوسهمان
و دلیل اولین دعوایمان
اما اگر میخواهی بمانی
آه نکش
لبخند بزن . . .
بمان !
از : هالینا پوشویاتووسکا
ترجمه از : علیرضا دولتشاهی و ایونا نویسکا
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۲ خرداد ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+