دوست داشته ام که دیده شوم ،
دوست داشتم فنجا نهای چای را که بر می دارند،
من ته فنجا نها مثل تفا له ای جمع شوم
یا اینکه رختهای خیس طنا بی را بپوشم،
و به آ فتا ب نگاه کنم
دوست داشتم اکسیژن هو را با سیگا رم بیا میزم
و پکی به آن بزنم،
بگویم چه هوای پا کی
دوست داشتم که دستم را در گردنم بیا ویزم
و از آن آ ویزان شوم
دوست داشتم که در ختان را زیر نا خنها یم بکارم
نا خنهایم با برگ درختان تزئیین شوند زیبا شوند
دوست داشتم که خودم را بغل کنم
به آ یینه که پشت می کنم خودم را ببینم،
بچرخم روی ماه
و روی سیا ره ها نقا شی متحر ک بکشم
دوست داشتم روی فرشم چمن بکا رم
وسط خیا بان به ما شینی برخورد کنم ،
و خودم غلت دهم
دوست داشتم که دیده شوم،
حتی به صورت جسدی روی خط عابر پیا ده
از : آزاده دواچی