امروز :دوشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

مرا به تو و تو را هم به من خدا داده

خدا چه هدیه خوبی به ما دو تا داده

 

شکافته شکم یک فرشته را ما را

گرفته ، شسته و پوشانده و غذا داده

 

دو دست داده به من تا تو را بغل بکنم

و تا گم ات نکنم هم به من دو پا داده

 

دو کفش داده که هر شب تو را قدم بزنم

ولی نگفته برای چه تا به تا داده

 

و گفته است به شرطی که مال هم باشیم

اجازه ی حتی خواب و بوسه را داده

 

مرا به تو و تو را هم به من . . . همین کافی است

ببین برای من و تو خدا چه ها داده

 

خدا چه چیز قشنگی است ، ما که ممنونیم

از آن کسی که خدا را به ما دو تا داده

 

 

از : شهرام میرزایی

 

ادامه مطلب
+

 

می دانیم مثل آب خوردن خواهیم مرد

اما می توانیم به انکار و تمسخر بپرسیم

مگر آب خوردن هم می میرد؟

و می توانیم فراموش کنیم

آب در زمستان…

مثل آب خوردن …می میرد

 

 

از : حمیدرضا شکارسری

 

 

بازم که شک کردی به من ، حرفای جورواجور زدی

بازم به جای شب به خیر ، گفتی برو خیلی بدی

 

خیالی نیست عزیز من ، هر چی می خوای بگی بگو

لابد کتاب عشقمو ، تو هم گرفتی پشت و رو

 

واسه منی که عاشقم ، حرفای تو یه مرهم

حرفای عشق و عاشقی ، سوا نمی شه در هم

 

خوب می دونم که دوست داری عشقت پنهون بمونه

قلب منم خوب بلده قصه ی پنهون بخونه

 

یادت میاد چه بی هوا تو قلب من قدم زدی

یادت باشه که قبلتو به هیشکی غیر من ندی

 

دلم می خواد یه بار دیگه بهم بگی دوستم داری

قول بدی تا ابد باشی ، هیچ جوری تنهام نذاری

 

 

 

از : مهدی اکبری

 

ادامه مطلب
+

 

قرار دیدار ما

وقت دلتنگی,نرسیده به گریه بود

تو به دلتنگی نرسیدی و…

من از گریه گذشتم..

 

 

از : آسیه امینی

 

ادامه مطلب
+

 

چه کلام عاشقانه ای دارد

پرنده ای که از گلوی بهار می خواند

به ضیافت سوگ ننشسته  ام

و از هزیمت این قبیله نمی گویم

ماتم …مات…

از این پرنده

که بی بهار هم…

کلام عاشقانه ای دارد

 

 

از : محمد هدایت

 

ادامه مطلب
+

 

کاش اینجا بودی

کاش در باغچه سبز دلم می ماندی

کاش شعر غم من را

ز افق های غریب نگهم می خواندی

کاش اینجا بودی

کاش گلهای فراق تو گهی می پژمرد

کاش گنجشک دلت در غم من می آزرد

و جدائی می مُرد

و غریبی می مُرد

کاش اینجا بودی

کاش اینجا بودی . . .

 

 

از : سوسن وکیلی جزایری

 

ادامه مطلب
+

 

اگه اون ماه نمونه

رُخ خود رو بنمونه

همه بتهای جهان رو

سر جاشون می نشونه

 

 

از : مرحوم آیت الله جزایری

 

ادامه مطلب
+

 

زخم زندگی ات منم

همه به زخم هایشان

دستمال می بندند

تو

اما

به زخم ات دل

بسته ای

 

 

از : انسیه اکبری

 

ادامه مطلب
+

 

او رفته است

دلتنگی

حادثه ای ست

که پشت تمام چراغ قرمز های جهان

اتفاق می افتد

بی آنکه قطره ای خون

از بینی کسی بریزد

 

 

 

از : مینو نصرت

 

ادامه مطلب
+

 

جدا ز یار و دیارم…دلم نمی خندد…

 

 

از : ژاله اصفهانی

 

ادامه مطلب
+

 

به یاد تست همه لحظه های هستی من

دل تو کاش که یک لحظه یاد ما می کرد

 

 

از : حمید مظهری

 

 

ادامه مطلب
+

 

آهسته می‌گذشت کسی از کلاس‌ها

در های و هوی خسته ما آس و پاس‌ها

دالان گرم شیشه‌ای صبح تا غروب

مثل همیشه در تب و تاب تماس‌ها

پایان راه پله که مشرف به ابر بود

تقدیم می‌شدند به هم عطر یاس‌ها

و باز از مقابل من لحظه‌ای گذشت

پوشیده بود ساقه‌اش از چشم داس‌ها

پیش نگاه اطلسی نیم مست او

معنا نداشت جمله‌ترین اسکناس‌ها

با ذکر یک عبارت «آقا سلام» رفت

گم شد میان جمعیتی از لباس‌ها

 

 

از : حسین رضوی

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی