هدایای تو
دشمنم شده اند
بی وجودشان شاید
می توانستم لحظه ای را
بی یاد تو سر کنم
از : کوماچی (شاعر ژاپنی )
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+
کافی نبود و نیست ، هزاران هزار سال
تا باز گو کند :
آن لحظه ی گریخته ی جاودانه را
آن لحظه را که تنگ در آغوشم آمدی
آن لحظه را که تنگ در آغوشت آمدم
در باغ شهر ما
در نور بامداد زمستان شهر ما
ــ شهری که زادگاه من و زادگاه توست ــ
شهری به روی خاک
خاکی که در میان کواکب ، ستاره ایست . . . .
از : ژاک پره ور
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+
نه کلمات و نه سکوت
هیچکدام یاری نمیکند
تا تو را
به زندگی برگردانم.
از: خوزه آنخل بالنته
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+
اولین شاعر جهان
حتمن بسیار رنج برده است
آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت
و کوشید برای یارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده
توصیف کند !
و کاملن محتمل است که این یاران
آنچه را که گفته است
به سخره گرفته باشند . . .
از : جبران خلیل جبران
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۴
ادامه مطلب
+