خندهتُ اَزَم نگیر ، تا شبُ طاقت بیارم !
من که جُز خندهی تو هیچّی تو دُنیا ندارم !
خندتُ اَزَم نگیر ، نذار به گریه خو کنم !
تو که باشی میتونم خورشیدُ آرزو کنم !
شب سیاهتَر از همیشهس ، خندهتُ اَزَم نگیر !
نذار آلوده بِشم ، به سایههای شبِ پیر !
خندههات مثلِ طلسمِ واسه رویینه شُدن !
خندههات یه خنجره تو دستای خالیِ من !
خندهتُ اَزَم نگیر وقتی میرَم به جنگِ شب،
بذار از تو تازه شَم ! بذار وطن شه این وطن !
از صدای گریه وُ ضجّه وُ ناله خستهاَم !
از دیاری که تو اون خنده محاله خستهاَم !
خستهاَم از این همه مرثیهخونِ نااُمید !
از کلاغی که تو هیچ قصّهیی خونهش نرسید !
منُ سِحرِ خندههات کن ! شبُ گُم کن تو چشات !
بذار آروم بگیرم ، تو نقرهریزِ خندههات !
خندههات مثلِ طلسمِ واسه رویینه شُدن !
خندههات یه خنجره تو دستای خالیِ من !
خندهتُ اَزَم نگیر وقتی میرَم به جنگِ شب،
بذار از تو تازه شَم ! بذار وطن شه این وطن !
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۰۲ خرداد ۱۳۹۴
آبجی ! قدِ یه نخود چشماتُ بنداز به دِلم !
بیتو من عینهو مثلِ یه سِجِلدِ باطلم !
به چراغِ گُذرِ مستای نصفه شب قسم،
که کتک خوردهی این زمونهی هلاهلم !
بازو رُ نیگا نکن ما لِهِتیم ! آبجی خانوم !
کفترام فقط به عشقِ تو میشینن روی بوم !
بومتون لَب به لَبِ با بومِ ما ، خودت بگو،
آخه چی میشه تو هَم بیای بشینی رو به روم ؟
سَنَدِ منگولهدارِ دلمون وَقفِ شُما !
کفترای جَلدمون ارزونیِ سقفِ شُما !
ما زمینْخوردهی اون چشمای عاشقکشتیم !
نمیبینی ما رُ امّا عُمریه دِلخوشتیم !
آبجی جون ! دوس ندارم که آبجی جون صدات کنم !
یه اشاره کن تا حتّا جونمُ فدات کنم !
آخه قربونت بِرَم ! وقتی تو کوچه راه میری،
یه کم آسّهتر برو ! اَمون بده نگات کنم !
ما که جزغاله شُدیم بَسکه آتیش سوزوندی تو !
کفترِ جَلدتُ از رو پُشتِبوم پَروندی تو !
به خیالت دِلِ کفتربازا کاروونسَراس ؟
نه عزیز ! اینجوری نیس که تو دِلِ ما موندی تو !
سَنَدِ منگولهدارِ دلمون وَقفِ شُما !
کفترای جَلدمون ارزونیِ سقفِ شُما !
ما زمینْخوردهی اون چشمای عاشقکشتیم !
نمیبینی ما رُ امّا عُمریه دِلخوشتیم !
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۰۲ خرداد ۱۳۹۴
گیلاسا گوش به زنگن ،
تو نیستی تا ببینی !
یه صندلیِ خالی ،
تو نیستی تا بشینی !
دوباره چشبراهم ،
تشنهتر از همیشه !
این دلِ مستِ زخمی ،
از تو جدا نمیشه !
چشمام از نگاهِ نا محرم پُره ! داره گیج میره سَرَم ! زمین سُره !
رسیدم آخرِ بُطریُ هنوز ، بیتو بودن خارج از تصوّره !
جرعه به جرعه بازم ،
پُر میشم از خیالت !
بازم منُ قایم کن ،
تو پیچُ تابِ شالت !
خلسهی خاطراتت ،
یه جای دنجِ نابه !
تو پیشمی دوباره ،
اما اینا یه خوابه !
چشمام از نگاهِ نا محرم پُره ! داره گیج میره سَرَم ! زمین سُره !
رسیدم آخرِ بُطریُ هنوز ، بیتو بودن خارج از تصوّره !
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۰۲ خرداد ۱۳۹۴
چی بخونم وقتی چشمام از حضورِ گریه خیسه ؟
وقتی هیچکس نمیتونه غصههامُ بنویسه !
چی بخونم وقتی قلبت منُ از تو قصه رونده ؟
وقتی که به جز یه سایه کسی پیشِ من نمونده!
چی بخونم وقتی فریاد با سکوت فرقی نداره ؟
وقتی هیچکس نمیتونه تو رُ پیشِ من بیاره !
شبِ بی نفسی ، شبِ بلندِ تنهایی !
تو که همنفسی ، بگو کجای دنیایی ؟
شبِ گریهی من ، شبِ سیاهِ بیداری!
غمِ رفتنِ تو ، شده یه دشنهی کاری !
چی بگم وقتی ترانه بیتو جلوهیی نداره ؟
وقتی آواز منُ تنها توی کوچه جا میذاره !
وقتی توی آسمونم چشمکِ ستارهای نیست !
وقتی که برای بغضم جُز شکستن چارهای نیست !
چی بخونم وقتی هیچکس منُ از خودم ندزدید !
وقتی غربتِ صدامُ کسی غیرِ تو نفهمید !
شبِ بی نفسی ، شبِ بلندِ تنهایی !
تو که همنفسی ، بگو کجای دنیایی ؟
شبِ گریهی من ، شبِ سیاهِ بیداری !
غمِ رفتنِ تو ، شده یه دشنهی کاری !
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
یه موتور می خوام یه جاده که به آخر نرسه
پشت چشمک چراغش ، پاسبون سرنرسه
یه موتور می خوام که من رو ببره از این سکون
رخش بی ترمز من باشه واسه فتح جنون
یه موتور می خوام ‚ یه جاده که نهایتش تو باشی
ترک لحظه هام بشینی ‚ با من از دنیا جدا شی
یه موتور می خوام که چرخش مثل روزگار نچرخه
فکر راه تازه باشه روی یک مدار نچرخه
یه موتور می خوام که من رو ببره تا لب پرواز
گریه هام رو قاب بگیره توی زیر و بم آواز
یه موتور می خوام ‚ یه جاده که نهایتش تو باشی
ترک لحظه هام بشینی ‚ با من از دنیا جدا شی
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
چه ضیافت غریبی ، من و گیتار و ترانه
جای تو : یه جای خالی ، شعر من شعر شبانه
هرم خورشیدی چشمات ، من رو آب کرد تموم کرد
لحظه ی ناب پریدن ، با یه دیوار رو به روم کرد
گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
تو ضیافت سکوتم ، تو اگه قدم بذاری
می بینی از تو شکستم ، اما تو خبر نداری
بی تو از زمزمه دورم ، بی تو از ترانه عاری
زخم تو : زخم همیشه ، اینه تنها یادگاری
گوش بده ! ترانه هام ترجمه ی چشمای توست
تو تموم قصه هام همیشه جای پای توست
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
کی میگه مرده نفس نمی کشه ؟
کی میگه نبض جسد نمی زنه ؟
چشمات رو به دم این آینه بدوز
ببین این مرده چقدر شکل منه !
من که با هرنفسم ده تا دریچه وا می شد
با صدای زمزمه ام قله ها جابجا می شد
حالا خیلی وقته مردم زیر ماسک زندگی
آخ ! اگه دوباره چشمام از قفس رها می شد
من مثه زلزله ام ‚ شبیه طوفان طبس
دم عیسی رو نمی خوام ‚ تو غروب این قفس
نفس منه که قبرستون رو زنده می کنه
من خودم یه پا مسیحم اما بی تو ‚ بی نفس
می دونم خوب می دونم ترانه عاشقانه نیست
رنگ واژه های من به رنگ این زمانه نیست
وقتی بین مرده ها زندگی رو صدا کنی
دیگه هیشکی گوش به زنگ تپش ترانه نیست
تنها با تو میشه از رو سر تقویما پرید
تنها با تو میشه از عمق گلایه قد کشید
بی تو این حافظه ی گریه شمار رو نمی خوام
بیا ! از تو میشه شعر ناب زندگی شنید
من مثه زلزله ام ‚ شبیه طوفان تبس
دم عیسی رو نمی خوام ‚ تو غروب این قفس
نفس منه که قبرستون رو زنده می کنه
من خودم یه پا مسیحم اما بی تو ‚ بی نفس
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
کاش می شد یادم بره کوچه های آشتی کنون
صدای قشنگ زنگ دوم نامه رسون
کاش می شد یادم بره اون همه لحظه های ناب
اون تبسم صمیمی ، رو لب عکس تو قاب
کاش می شد یادم بره جای تو اینجا خالیه
نفست هم نفسم نیست ‚ بودنت خیالیه
کاش می شد اما نمیشه ‚ تو همیشه با منی
مثل یه زخم مقدس من رو آتیش می زنی
اونور این استکان ‚ بازم کنارمی ‚ عزیز
استکان بعدی رو با دستای خودت بریز
بی تو دورم از خودم ‚ رو صورتم ماسک منه
من ِ من بی تو فقط ، گاهی به من سر می زنه
گفتی : بر می گردم و چه دلنشین بود این دروغ
رفتی و تنها شدم میون این شهر شلوغ
بی تو تو سفره ی من چیک چیک استکان نموند
بی تو هیچ رهگذری تو کوچه مون غزل نخوند
خودت رو نشون بده تنها برای یک نفس
پای این سفره بشین یه استکان همین و بس
اونور این استکان ‚ بازم کنارمی ‚ عزیز
استکان بعدی رو با دستای خودت بریز
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
عبور ِ ذهن ِ شاعر از مرز ِخط ِ قرمز
عربده با دهان بند ، آزادی با مجوّز
بازم یه مرگ ِ مشکوک تو لیست ِ ثبت ِاحوال
دوباره دوربینا کور ، دوباره میکروفن لال
تَه رنگی از تبسم روی لب ِ گوینده :
یک سکته ی به موقع ، یک عطسه ی کُشنده
بی احتیاطی ُخواب ، راننده گی در مستی
شلیک ِ یک اشک آور ، از ماشینی دربستی …
دنیا چشاشُ بسته ، تا نشنوه ، نبینه !
بازم مرگ ِ طبیعی … تیتر ِ خبر همینه !
تو گوشیای تلفن ، باز لونه داره یک موش !
حتا تو خواب حرف نزن ! اون جا بیداره یک گوش !
یکی تمام ِ وقتا رد ِ تو رُ می گیره
قفس تمام ِ دنیاس ، هر آزادی ، اسیره !
اگه یه وقتی مغزت از گفتنی پُر باشه
باید زیر ِ زبونت قرص ِ سیانور باشه !
باید بگیره قلبت حتا به زور ِ سرنگ !
باید بری آب تنی با پای بسته به سنگ !
دنیا چشاشُ بسته ، تا نشنوه ، نبینه !
بازم مرگ ِ طبیعی … تیتر ِ خبر همینه !
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
بازم دارم بچه میشم مثل قدیمای قدیم
مثل همون روزی که ما به این محله اومدیم
دوره ی هف سنگ سه قاپ دوره ی شوت یه ضرب و گل
رقص عزیز تیله ها طلوع هف رنگ یه پل
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
تنهاتر از همیشه ام به تو نمیشه راس نگفت
نمیشه این حقیقت رو راحت و بی هراس نگفت
تنها تر از همیشه ام از نفس افتاده ترین
بچه ی بچه ام هنوزم ساده ترین ساده ترین
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
رفتی و بی تو کوچه اون کوچه ی آشنا نشد
بی تو محلمون پر از صدای بچه ها نشد
نها منم که کوچه رو مثل قدیما دوس دارم
منم که چارشنبه سوری فشفشه بیرون میارم
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
از : یغما گلروئی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
با یه حکمِ تخلیه تو جیبِ کُت، با یه زن رو تختِ بخشِ دیالیز،
با یه دختر که داره بُر می خوره، توی رختِ خوابای مردای هیز،
دیگه فرقی نداره مهر ِ سجلِ تو چیه!
دیگه فرقی نداره عکسِ رو اسکناس کیه!
موقعی که کلیه ت حراج می شه، وقتی که خونِ رگاتو می فروشی،
وقتی مجبوری که از پشتِ شیشه با خودت حرف بزنی با یه گوشی،
دیگه فرقی نداره دموکراسی، با اختناق!
زیرِ سایه ی درخت باشی، یا سایه ی چماق!
گرسنه که باشی، می تونی دولا شی،
می تونی تسلیمِ مترسکا باشی!
می تونی چشماتُ ببندی رو رگبار!
می تونی یه آجر باشی رو این دیوار…
وقتی که جا می گیری تو یه سُرنگ، وقتی رؤیاهاتو حاشا می کنی،
وقتی که غذای بچه هاتو ازسطلای زباله پیدا می کنی،
دیگه فرقی نداره مهر ِ سجلِ تو چیه!
دیگه فرقی نداره عکسِ رو اسکناس کیه!
با گواهیِ یه فوت تو جیبِ کُت، با یه زن رو تختِ مُرده شورخونه،
با یه دختر که حالا مدتیه ویروسِ ایدز تو رگاش فراوونه،
دیگه فرقی نداره دموکراسی، با اختناق!
زیرِ سایه ی درخت باشی، یا سایه ی چماق!
گرسنه که باشی، می تونی دولا شی،
می تونی تسلیمِ مترسکا باشی!
می تونی چشماتُ ببندی رو رگبار!
می تونی یه آجر باشی رو این دیوار…
از : یغما گلروئی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
التماست نمی کنم
هرگز گمان نکن که این واژه را
در وادی آوازهای من خواهی شنید
تنها می نویسم بیا
بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر
نگاه کن
ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است
اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود
ساعتی پیش
این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم
حال هم
به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم
بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی
اما
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین
بیا و امشب را
بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش
مگر چه می شود
یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟
ها ؟
چه می شود ؟
از : یغما گلرویی
- شعر, یغما گلرویی
- ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴