امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

حرف‌هایم را

در کتاب‌هایم نوشته‌ام

فکر کردم:

این روزها کسی کتاب نمی‌خرد…

 

در خانه که حبس می‌شوم

به جزئیات دقت می‌کنم

امروز پشه‌ها فکر می‌کنند

دیوارهای بلند خانه را فتح کرده‌اند!

 

از مرگ نمی‌ترسم

از این می‌ترسم که گلوله‌ها

حرمت حرف‌هایم را نگه ندارند

کاش می‌شد

در یک مناظره

یا یک مشاعره بمیرم

نه در امتداد خیابانی مجهول

و غرق در خون

 

جایی خوانده‌ام:

وقتی که می‌میری

رنگ‌ات مثل گچ سفید می‌شود، بدن‌ات سرد

با این حساب

دیوارهای صبور خانه

مدت‌هاست که در سکوت مرده‌اند

آخرین باری که تیر خوردم

هنوز ایستاده‌بودم…

پشه‌ها تمام خونِ دیوار را مکیده‌اند

حالا می‌خواهند مرا فتح کنند؛

شاعری که لبخندِ تلخ

از روی لب‌هایش محو نمی‌شود!

 

 

از : مهرداد شهابی

 

 

ادامه مطلب
+

 

حرف‌هایم را

در کتاب‌هایم نوشته‌ام

فکر کردم:

این روزها کسی کتاب نمی‌خرد…

 

در خانه که حبس می‌شوم

به جزئیات دقت می‌کنم

امروز پشه‌ها فکر می‌کنند

دیوارهای بلند خانه را فتح کرده‌اند!

 

از مرگ نمی‌ترسم

از این می‌ترسم که گلوله‌ها

حرمت حرف‌هایم را نگه ندارند

کاش می‌شد

در یک مناظره

یا یک مشاعره بمیرم

نه در امتداد خیابانی مجهول

و غرق در خون

 

جایی خوانده‌ام:

وقتی که می‌میری

رنگ‌ات مثل گچ سفید می‌شود، بدن‌ات سرد

با این حساب

دیوارهای صبور ِ خانه

مدت‌هاست که در سکوت مرده‌اند

 

آخرین باری که تیر خوردم

هنوز ایستاده‌بودم…

پشه‌ها تمام خونِ دیوار را مکیده‌اند

حالا می‌خواهند مرا فتح کنند؛

شاعری که لبخندِ تلخ

از روی لب‌هایش محو نمی‌شود!

 

 

از : مهرداد شهابی

 

 

ادامه مطلب
+

 

طبق یه رسم کهنه، تا بوده بعدِ بارون

مردم که خسته بودن از ظلمتِ خیابون

 

با یادِ لاله‌‌های پاکی که تو بهشتن

اسم ِ شهیدِ شهرُ با سرخ می‌نوشتن

 

حرمت گرفته این شهر از خونِ بچه‌هاشُ

باید طلا بگیرن اِسمای کوچه‌هاشُ

 

مردم اگر چه خسته‌ان امیده تو نگاشون

رویای سبز دارن، خونه اگه دلاشون

 

همسایه‌های این شهر، هم‌خونه‌های دردن

با آبِ روی لاله سروا رو سبز کردن

 

حالا که قبل ِ بارون چشمای کوچه خیسن

اسم شهیدِ شهرُ با سبز می‌نویسن

 

 

 

از : مهرداد شهابی

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی