چشمانت شعلهورند
از شرابی سرخ
چگونه بنشانم این شعلهها را ؟
تنها با نوشیدن از هر دو چشم
به بوسه
یکی پس از دیگری
آنگاه دوباره آنها را پر میکنی
از شراب زرد
که بیش از همه دوست میدارم
از : گونار اکلوف
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۷ خرداد ۱۴۰۱
میخواهم در خواب تماشایت کنم
میدانم که شاید هرگز اتفاق نیافتد
میخواهم تماشایت کنم در خواب
بخوابم با تو
تا به درون خوابت درآیم
چنان موج روان تیرهای
که بالای سرم میلغزد
و با تو قدم بزنم
از میان جنگل روشن مواج برگهای آبی و سبز
همراه خورشیدی خیس و سه ماه
به سوی غاری که باید در آن هبوط کنی
تا موحشترین هراسهایت
میخواهم آن شاخهی نقرهای را ببخشم به تو
آن گل سفید کوچک را
کلمهای که تو را حفظ میکند
از حزنی که در مرکز رویاهایت زندگی میکند
میخواهم تعقیبت کنم
تا بالای پلکان و دوباره
قایقی شوم که که محتاطانه تو را به عقب بر میگرداند
شعلهای در جامهای دو دست
تا آنجا که تنت آرمیده است
کنار من
و تو به آن وارد میشوی
به آسانی دمی که برمیآوری
میخواهم هوا باشم
هوایی که در آن سکنی میکنی
برای لحظهای حتی
میخواهم همانقدر قابل چشمپوشی و
همانقدر ضروری باشم
از : مارگارت اتوود
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۶ بهمن ۱۴۰۰
من اون سنگیام که از جاش دراومده میون صخرهها
همون قلبهی وسط تیرا،
اون دخترهی گوشهگیر، میون دخترا،
همونپسر که جوونمرگ میشه، تو پسرا.
میون جوابا، سوالم و
وسط عاشقا، شمشیر و
تو زخما، زخم تازه و
تو کاغذرنگیا، همون پرچم سیا
وسط کفشا، اونی که پر ریگه
از میون همهی روزا، همون روزی که دیگه نمیآد و
تو همهی استخونایی که رو ساحل پیدا میکنی
اونی که آواز میخونه، مال من بود.
از : لیزل مولر
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۶ تیر ۱۳۹۴
پس این است عشق:
اسکنه ی مجسمه ساز.
و سنگ، که در تمام زندگیاش
حتی یک کلمه بر زبانش نرفتهاست،
ناگهان
زیر آواز میزند.
از : میلان روفوس
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۳ تیر ۱۳۹۴
در ساحل قدم میزنیم
دو سر ِ مکالمهای عتیق را
محکم در دستهایمان گرفتهایم:
– دوسم داری؟
– دوست دارم.
با ابروهای شیارخورده
تمام حکمت دو عهد پیامبران منجم را
خلاصه میکنم
فلاسفهی رضوانها
و حکمای تارک دنیا را
و در نتیجه میگویم:
– گریه نکن.
– شجاع باش.
– ببین، همه…
لب ور میچینی و میگویی
– باید بچه آخوند میشدی
و بیحوصله گام بر میداری
که هیچکس
معلمهای اخلاق را دوست ندارد.
چه میتوانم بگویم
بر ساحل دریای کوچکی
که مردهاست.
آرام آرام
آب
نقش قدمهایی را میپوشاند
که دیگر محو شدهاند.
از : زبیگنیف هربرت
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۸ خرداد ۱۳۹۴
جنگهای نکبت
وقتی عشق مقصود ما نیست
نکبت
نکبت.
سلاحهای مفلوک
که کلمه نیستند
مفلوک
مفلوک.
مردمان مکنت
که عاشقند و می میرند
مکنت
آه مکنت!
از : میگوئل هرناندز
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۲ خرداد ۱۳۹۴
هماندم است که کشیش به عشای ربانی میرود
روی پشت شیطان
آندم که کیف سنگین صبح
ستون فقرات انسان را میفشارد
ساعت شبنم یخزدهاست، نه طالع خورشید
هنوز سنگ گرم است
چرا که میجنبد.
آندم که دریاچه یخ می زند دورِ سواحلش
و انسان، در قلبش
آنساعت که رویاها
چیزی بیش از ککهایی نیستند که پوستِ مارسیز را میگزند
ساعتی که درخت های زخمی از گوزنها
زخمهای خود را با صمغ میبندند
ساعتی که اجنه
خرده ریزههای کلمات زمان را میدزدند.
دقایقی که تنها از سر عشق
کسی زهره می کند از غار استالاگمیت اشکهایی سرازیر شود
که در اختفای راز، خواهش نهانیشان را برآوردهاست
آندم که باید شعری بنویسی
و دیگرگونهاش برخوانی، به تمامی دیگرگونه.
از : ولادیمیر هولان
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۲ خرداد ۱۳۹۴
آسمان بهار و آبجویی گرم
دست تو در دستم
تمام خاطرهها، همان عشق
همیشه از نو عاشق توام
وقتی نیستی، وقتی هستی
دستت در اعماق دستم
دست تهی من
یک تهی نرم
خداحافظی تاریک
جابجایی پرچینها در خطوط تلفن
دیگر آواز نمی خوانم
چیزی در من زنگ نمی زند
آسمان مشت می زند به ویرانگری خشمگین
بر چمنها سربازان ناشناس
تکانهای بی احساس
بازی مانورهای جنگی
یک دشمن در سرزمین پدری
ملتی که ایستاده می میرد
دل آشوبهای بزرگ
حالا تنهایی؟
اینجا توقعی وجود ندارد
چیزی آرزو کن، تا لب گور
من فقط پرندهی کوچکی هستم
مردی که حرف می زند
مردی که زنی را دوست دارد
یک خطای دید
تصویر بی پایان جنگلی که از جایش بلند می شود
چرا ساکتی؟
با چشمهای من میبینی؟
سمت تاریک سرم را؟
چرا دیروز عاشقم بودی
و امروز حرف نمی زنی
ماه به کجا پارو می زند
نمی خواهم اینگونه به پایان برسد
اما آسمان به زبانی غریبه حرف می زند
من از خشم خویش خشمگینم …
از : مارکو اینتو
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۲۲ خرداد ۱۳۹۴
دیوار را سوراخ کن و لبهایم را ببوس …
شوهرم بناست ،
می تواند تعمیرش کند !
از : ناشناس
ترجمه از : محسن عمادی
میخواهم در خواب تماشایت کنم
میدانم که شاید هرگز اتفاق نیافتد.
میخواهم تماشایت کنم در خواب،
بخوابم با تو
تا به درون خوابت درآیم
چنان موج روان تیرهای
که بالای سرم میلغزد،
و با تو قدم بزنم
از میان جنگل روشن مواج برگهای آبی و سبز
همراه خورشیدی خیس و سه ماه
به سوی غاری که باید در آن هبوط کنی
تا موحشترین هراسهایت
میخواهم آن شاخهی نقرهای را ببخشم به تو
آن گل سفید کوچک را
کلمهای که تو را حفظ میکند
از حزنی که در مرکز رویاهایت زندگی میکند
میخواهم تعقیبت کنم
تا بالای پلکان و دوباره
قایقی شوم که که محتاطانه تو را به عقب بر میگرداند
شعلهای در جامهای دو دست
تا آنجا که تنت آرمیده است
کنار من،
و تو به آن وارد میشوی
به آسانی دمی که برمیآوری
میخواهم هوا باشم
هوایی که در آن سکنی میکنی
برای لحظهای حتی،
میخواهم همانقدر قابل چشمپوشی و
همانقدر ضروری باشم.
از : مارگارت آتوود
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۹ خرداد ۱۳۹۴
گفت: این شعرها، این شعرها
هیچ عشقی در خود ندارند.
اینها شعرهای مردی هستند
که زن و بچهاش را ول میکند
چون نمیگذارند درس بخواند.
اینها شعرهای مردی هستند
که مادرش را میکشد تا ادعای وراثت کند.
این شعرها را مردی نوشته است
مثل افلاطون
که هرگز منظورش را نفهمیدم
ولی همیشه مرا آزار دادهاست.
مردی که ترجیح میدهد با خودش بخوابد
تا با یک زن.
مردی با چشمهایی که چاقوی دودستهاند
با دستهای جیب بر
پوشیده از آب و منطق و گرسنگی
که هیچ عشقی در آنها نیست.
مثل آواز پرندهها نیستند، دل ندارند.
ابلهند مثل برگهای نارون
اگر عاشق هم باشند،
وسعت آسمان آبی را دوست دارند و
هوا و ایدهی برگهای نارون را.
عشق به خود، همیشه پایان است
نه آغاز.
عشق، دوست داشتن آواز چیزیاست
نه دوست داشتن خود آواز یا آوازخواندن.
زن گفت: این شعرها…
مرد گفت: تو زیبایی!
این عشق نیست، حق با او بود.
از : روبرت برینگهارست
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۹ خرداد ۱۳۹۴
افسانههای هیمالایایی میگویند
پرندگان سفید زیبایی هستند
که همیشه در پرواز زندگی میکنند
آنها در هوا زاده میشوند.
باید پرواز را
پیش از آنکه سقوط کنند
یاد بگیرند
شاید تو نیز اینگونه به دنیا آمدهای
که زمین زیرپایت مدام خالی میشود
شاید جاذبهی زمین
علیه تو اقامهی دعوی میکند
و احساس میکنی
کسی دیگر هستی.
برای کسی که در دل سقوط زندگی میکند
در آسمانی که زیر آسمان همگان است.
از : جنیفر سویینی
ترجمه از : محسن عمادی
- شاعران خارجی, شعر
- ۰۵ خرداد ۱۳۹۴
- 1
- 2