امروز :شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

هشتمین نشست باشگاه شعر طنز ” کندو ”

با اجرای : همایون حسینیان

و با حضور : نادرختایی، امیر موسوی، مصطفی مشایخی، مهدی استاداحمد و …

زمان: شنبه هجدهم مهرماه نود و چهار (۹۴/۰۷/۱۸) – ساعت: ۱۷:۰۰

مکان: تهران، تهرانسر، بلوار اصلی، بعداز میدان کمال الملک، سینما ققنوس

 

شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم

از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم

با “نود” حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم

وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم

می توانیم صادرات کنیم
بس که جوک های آذری داریم

برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم!

گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم

خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم

ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم

چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟

ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم

آن طرف روزنامه های زیاد
این طرف دادگستری داریم

جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم!

چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم

به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم؟

حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم

اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم

خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم

تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم

هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم!

 

 

از : سعید بیابانکی

 

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
دانشگاه آزاد است!
همان جا که سخاوت اولین حرف الفبا هست!
و نرخ علم آموزی به نرخ خون بابا هست!
نفس ها نرم! سرها گرم!
حیا خواب و در دیزی ما باز است!
کبوتر… بی کبوتر
باز با باز است!
مدیر من جوانمرد من ای فردین تر از فردین
بیا پهلوی من بنشین!
اتاق درس ما بس ناجوانمردانه تنگ است… آی!
دمت گرم وسرت خوش باد!”
سلامم را تو پاسخ گوی و درب بسته بخت مرا بگشای!
منم من خواهر مردم!
منم من دختری مبهوت و سردرگم!
منم آواره از کرمان و رشت و بهبهان و قم!
نه خر پولم نه خر زورم!
همان معمور(!) معذورم!
بیا گز کن زبانم را نترس از نیش زنبورم!

 

مدیرا ساقی جیبت تمام هیکلش از قرض می ترسد
و تا هفتاد و هف پشتش ز اسم درس می لرزد!
مدیر مالی! ای آقا
سراغت آمدم تا وام بستانم
که شاید مدرک ریم دام دارام دام دام
بستانم!
چه می گویی چک و سفته…؟!
فریبت می دهد
اینها که می بینی
لباس دختر دخترعموی مادر همسایه مان حاجی قلی خان است!
و این سرخی دستم یادگاری از یخ حوض “زمستان” است!

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، شکم ها سیر، دل ها شیر
پدرها پیر!
و جمعی همچنان با قیمت فردای کشک آلود خود درگیر!
صدایی گر شنیدی می رسد از دور
یقیناً وز وز باد است!
دانشگاه آزاد است!

 

 

از : نسیم امیری

 

 

ادامه مطلب
+

به رأی‌های تا نخورده‌ت قسم

که من هنوز تو تاکسی‌ام، می‌رسم

همیشه جا می‌مونم از جماعت

همه‌ش مگه چقدر شده یه ساعت

تو ترافیک در عوضش شاعرم

تو بوق‌زدن، تو بوق‌شدن ماهرم

کاری به کار زوج و فرد ندارم

شبیه تو یه «رهنورد» ندارم

القصه این شاعر قاطی پاطی

بدون ربطی به «خلیل جواتی»

می‌خواد برات یه شعر بگه آبنبات

که بازی بازی کنه با اون لبات

برات بگم یه ذره از اقتصاد

با این‌که می‌دونی خودت خونه‌زاد

یه سازمان بود که عریض طویل بود

میون این صورت ما، سبیل بود

سبیل بود و گاهی زگیلم می‌شد

تو تاریکی خرطوم فیلم می‌شد

برنامه‌ریزی می‌نمود به سختی

فتیله پیچ می‌زد به سبک تختی

بودجه رو هی این‌ور و اون‌ور می‌کرد

بچه نبود، اما جاشو تر می‌کرد

کارشناساش شبیه هرکول بودن

تمام درساشونو از فول بودن

یهو هوا شد، سازمان بودجه

یکی نفهمید، یکی گفت به من چه!

به موزه رفت گرچه هنوز زنده بود

دلواپس گاف‌های آینده بود

***

برات بگم یه ذره از جوونا

همونا که شبا رو پشت بونا(!)

دنبال یک ستاره‌ان که رفته

نذار بگم بقیه‌شو که سخته

این جوونا که من می‌گم باحالن

اگرچه از صبح تا غروب می‌نالن

نه وام می‌خوان، نه سهمیه تو کنکور

نه این‌که آواز بخونی با سنتور

نه از تو انتظار ناجور دارن

برات یه چند تا گره کور دارن:

می‌خوان که فیلترینگو مسدود کنی

یه فکری هم به حال محمود کنی

می‌خوان که چکمه‌شون نشه مسئله

«حقیقتا لباس ما معضله؟!»

سیاستا نباشه بسته بسته

مگه هلو می‌شه بدون هسته؟

حرفای بی‌هسته زیاد می‌شنون

یه چیزایی از حزب باد می‌شنون

موسیقی متال پتال نخواستیم

جاز و بلوز و هوسپیتال نخواستیم

می‌خوایم صدای نسلمون بلندشه

مگه می‌شه اسپانیا، هلند شه؟

الگوی ما اخراجی‌های دو نیست

قهرمان نسل ماها زورو نیست

می‌خوایم که با قلب ما صادق باشی

اگر نشد سوار قایق بشی

بری از اینجا که کسی نباشه

که هی بخواد آب رو آتیش بپاشه

گفتی می‌خوای گشتاشونو جم کنی

گفتی می‌خوای تورمو کم کنی

گفتی می‌خوای رأی‌هارو خوب بشمرن

جوجه‌هارو وقت غروب بشمرن

ببین هوای رابطه ابریه

دنیا پر از دولتای شرطیه…

یکی می‌گه غنی نکن چیزی رو

اون یکی پیش می‌کشه درگیری رو

یه دولتی حرفای زور می‌زنه

اون یکی دوستامونو تور می‌زنه

نمی‌دونم چرا، کجا، چطو شد

که این‌جوری هرچی که بود، ولو شد

اگر که شد با «اوباما» حرف بزن

با «سارکوزی» قدم توی برف بزن

«پوتین» بپوش با مِدوِد آشنا شو

با آلمان و هلند و چین رها شو

با آفریقا با آسیا هِوی باش

همش واسه مذاکره رِدی باش

***

بیا بریم یه سر تو سایت فیس‌بوک

با هم بریم یه پیج خوب متروک

ببین چقدر جوونا دوستت دارن

اگر بشی رفیقشون واقعن

«پی ام» می‌دن به آی‌دی «میرحسین»

ای اس ال و بده بریم زیر رین (Rain)

(marrid) مَرید شدی ولی هنوز مُریدی

واسه ماها «سیب‌زمینی» خریدی؟!

***

خلاصه که چه‌کار سختی داری

تابلوی نیمه‌کاره که تو دست نداری؟

یادت باشه، تو نقاشی، ما نقشیم

بگم چه قصه‌ای واست نوشتیم؟

شبای این جوونا مهتاب بشه

عکس منم که کشیدی، قاب بشه!

یه کوه بکش، اسمش باشه دماوند

خلیج فارس و خزر و نهاوند

یه شهر بکش که «همه‌مون» توش باشیم

غم نباشه، شب نباشه، خوش باشیم

خلاصه میرحسین جونم ما گفتیم

هرچی که از قلبِ وطن شنفتیم

تو هستی و یه عالمه انتظار

گرمت شده اون کاپشنو در بیار!

 

 

از : جلال سعیدی

 

 

ادامه مطلب
+

 

اینجا کلاس برزخ جدیده

رنگ تمام مرده ها پریده

 

عرب ٬عجم٬ ترک و بلوچ و لاتین

راست و چپ و بالا و زیر و پایین

 

پیر و جوون ٬ اما همه مذکر

ایرانیاش ٬تمامشون مجرد

 

فرشته اومد با دوبال توری

لپاش گلی٬ ناز و گوگور مگوری

 

گف به همه : ” خوش اومدید به برزخ

اینجا هم اتش داره ٬هم اب یخ

 

در این کلاسی که دارید اقامت

مبانی ِ برزخ ِ تا قیامت

 

ارائه می شه تامگر بتونید

تابلوهای هدایتو بخونید

 

با خوندن تابلوهای هدایت

رد می شین از رو پل ٬ زهی سعادت ! ”

 

گف پیرمردی که : ” قبولی می دن ؟!

مثل زمین مدرک پولی می دن ؟!

 

توو دنیا کنکور می دادم توو هرسال

رد می شدم ٬ لبم می زد یه تبخال !

 

یه تیکه بیسکووت می دادن که من هم

به خاطرش توو امتحان می رفتم !

 

اونقده تبخال زدم و پکوندم

تا خودمو به این طرف رسوندم ! ”

 

گف یه نفر : ” مدرکو ول کن عمو !

سوالهای خوب و اساسی بگو

 

مدرک و پست و این چیزا توو برزخ

فایده نداره پیرمرد بدبخ …! ”

 

که ناگهان یه روح دندون طلا

به راه مستقیم رسید به اونجا

 

گف یه نفر : ” بازم داریم مکافات

اینجا نیا ارواح خاک بابات !

 

توو دنیا ما به هر طرف می زفتیم

حتی اگه اخر صف می رفتیم

 

یکی از اینها خودنمایی می کرد

برای نسل ما خدایی می کرد

 

اگر نظر می دادی در سیاست

فوری می بردنت توی حراست

 

موسیقیو واسه همیشه کشتن

سینما را از توی گیشه کشتن

 

فکرای باز و پر فروغو بستن

توو برزخم مهره ی کاری هستن ؟!

 

اخ نکنه استاد بینش اینه ؟

مسئول فرمای گزینش اینه ؟! ”

 

فرشته گف : ” نه ! اون هم از مرده هاس

همین حالا جون داده بچه ملاس !

 

اونم میاد این اخرا می شینه

مفهوم زیبای عدالت اینه ”

 

گف یه نفر به حضرت فرشته :

” -گرممه من زیاد شُُدُم برشته

 

از اب یخ به مُ می دید یه لیوان

به حرمت بِچِه های ابادان ؟! ”

 

به جای اون فرشته هه یه اقا

گف به طرف : “بذار واسه مبادا

 

ولک نخور ابو بکن صبوری

هرکسی اب خورده می خواد یه حوری !

 

توقعت زیاد می شه به سرعت

مثال نرخ سود بانک دولت !”

 

تا عربه شنید مکالماتو

بحثو کشوند به سمت مومناتو !

 

با شادی گف : ” وقتی که ما می میریم

توو برزخم می شه که زن بگیریم ؟! ”

 

یک پسر ریش بزی قد دراز

باکفن فانتزی یقه باز

 

گف به عرب : ” چن تا گرفتی شرعی

چاهار تا اصلی ٬ هفل هشتا فرعی

 

بسه بابا چقد می خوای زن و حور ؟

دیگه تموم شد  اومدی توی گور !”

 

گف عربه : ” چشت در اد ! می تونم

اَنا  واسه  اِمرَاَت  اویزوونم

 

اَلَم تَرَ…. نمی دونی … چه کَیفَ ؟!

مونثو نمی ولم که حَیفَ !!

 

مومنهُ المحسنهُ الکریمه

حلیمهُ الحفیظهُ الحکیمه ! ”

 

گف پسر ریش بز فوق العاده :

” یه واحد تنظیم خانواده !

 

اگر که پاس می کردی توی دنیا

جون نمی دادی تو برای زنها !”

 

گف عربه : ” برو بمیر قمپزی ! (۱)

عقده ای مجرد ریش بزی !

 

اََحَبُ الاَعمالِ من ازدواجه

مشکل تو نداشتن مزاجه ! ”

 

یهو زنی سفید و امریکایی

از کریدور ٬ با موهای طلایی

 

چشمکی زد تا عربه ولو شد

عرب می دونه که عرب جطو شد !

 

داد زد و گف : ” اَحسَنَهُم  جمالش !

برزخ و اعمالمو بی خیالش ! ”

 

مثل کدو از روی نیمکت افتاد

انگاری بی جنبه دوباره جون داد

***

فرشته هه اخماشو توی هم کرد

نگاهی کرد به اون همه مُرده مَرد !

 

گف که : ” چقد بی ادبین شماها

یه ف می گم شما می رید کجاها ؟!

 

این بابا اب می خواد اگه بذارید

رحم و مروت ز چه رو ندارید ؟! ”

 

گف یه نفر که تیپ و ظاهری داشت

واسه خودش استیل شاعری داشت :

 

” فرشته ها زن ان ٬ زنا فرشته

رو سر در سینماها نوشته

 

واسه شما بحث می کنن جماعت

چی کار دارن به برزخ و قیامت ؟!

 

این عربو ندیدی که ول افتاد ؟

چون که چشاش به روی خوشگل افتاد

 

مردای رو زمین که زن ذلیلن

تمامشون بچه ی یک قبیلن

 

درسته که مردن و جون ندارن

فک میکنی قلب و زبون ندارن ؟

 

زنده باشن یا وقتی در مماتن

تمامشون عاشق و مبتلاتن!

 

وقتی هم عزرائیلو می پذیزن

به خاطر فزشته ها می میرن ! ”

 

فرشته گف : ” مردای هم قبیله !

پاشید برید ٬ کلاستون تعطیله

 

اینجا کسی نکرده مجبورتون

یالله همه برید توی گورتون !! ”

 

 

 

از : زهرا دُرّی

 

ادامه مطلب
+

 

عشق ،یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم

زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم

دست در دست هم اصلا ندهیم و نرویم

مگر آن وقت که دیوانه و تنها بشویم

عینک تیره و تیپ و هیجان و بلوتوث

همه جا چشم به راه  اس ام اس ها بشویم

عشق ، یعنی من و تو ، هیچ نگوییم به هم

زیر عینک خرکی محو تماشا بشویم

تکیه بر هیچ نهادی ندهیم و خودمان

خودکفایی بنماییم و متکّا بشویم

گر که دیدیم که پولی به زمین افتاده ست

متفاهم  ، متبسّم شده ، دولّا بشویم

عشق ، یعنی که فقط عاشق پیتزا نشویم

گاه بریانی و گاهی لازانیا  بشویم

نتواند احدی تفرقه ایجاد کند

جمعمان را بزند برهم و منها بشویم

آنقَدَر کم شود این فاصله هامان که شود

جلوی تاکسی ِ شهری من و تو ، “ما ” بشویم

عشق ، یعنی من وتو راز دل هم باشیم

نه که مشهور تر از وامق و عَذرا بشویم

من وتو ؟…نه !…تو و من …ما ؟…تو و من ؟…نه !…من وتو

بختمان یار شود آدم و حوّا بشویم

چشش از میوه ی ممنوع ؟ – همین باد حلال !

با همین طنز دلی صاحب فتوا بشویم

عشق ، یعنی دل من با دل تو جور شود

“بشوم ” با ” بشوی ” جمع شود ، تا ” بشویم “

من وتو پنجره هستیم پر از گرد وغبار

شیشه را پاک نماییم که زیبا بشویم

- نه که آن پنجره باشیم به ماشین ِ طرف

وقت آشغال پرانی همه جا وا بشویم –

آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود

پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم !

از : زهرا دری

ادامه مطلب
+

 

نماز چیست ؟ – مجالی برای خاراندن !

مفاصل سر انگشت را فشاراندن

به یاد درد و بدهکاری و غم افتادن

به ذهن خود همه را یک به یک شماراندن

در اوج کسب تمرکز٬ مگس اگر آمد

به یاری سر و دست و دماغ ٬ تاراندن !

به وقت گفتن مدٍٍٍّ الف – والضالین -

به فیلم و سی دی و دیش دیش ٬ دل سپاراندن

همیشه بین یک و دو ٬ فجیع شکّیدن

چاهار رکعت خود را ٬ دوتا گزاراندن

به هر طرف نظری ٬ بلکه جفت گردد جور

که در نماز فراداست ٬ چشم چاراندن !

اگر که سوسک غریبی به جانماز افتاد

دو پای قرض نموده ٬ بدن فراراندن !

ریا کنیم و ریآست کنیم و خوش باشیم

اگر شود که به مسجد دو چشم باراندن !

از : زهرا دری

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی