امروز :چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳

تهران دال بی انتها

پرفرومنس آرتی به نام شعر اجرایی

محمد آزرم – پرفورمنس آرت، هنری ست بینارشته ای که در حضور مخاطبان شکل می گیرد و می تواند براساس متنی قبلی یا به صورت بداهه و اتفاقی باشد. حتی می توان برای رخداد خود به خودی آن زمینه سازی کرد. پرفورمنس آرت می تواند دعوتی ضمنی از مخاطبان برای مشارکت باشد یا صرفاً با مشارکت آنان شکل بگیرد؛ اما چهار جزء پیوسته دارد: زمان، فضا، بدن و کنش اجرا. به بیان دیگر، حضور در محیط اجرا و ارتباط بین کنش اجراگر یا اجراگران و مخاطبان لازمه ی پرفورمنس آرت است که در مدت زمان اجرا رخ می دهد.

پرفورمنس آرت مفهومی اساساً رقابتی ست: هر تعریف واحدی از آن بیانگر به رسمیت شناختن کابردهای رقیب است. همچون مفاهیمی مثل “دموکراسی” یا “هنر” که سازنده ی اختلاف نظر با خود است. [۱]

معنای این اصطلاح به سنت های پست مدرن در فرهنگ غرب مربوط می شود که از اواسط سالهای دهه ۶۰ تا ۷۰ میلادی از مفاهیم هنر بصری با رویکرد به دیدگاه های «آنتونن آرتو»؛ «جنبش دادا»؛ «جنبش موقعیت گرایان»؛ «جنبش میان رسانه ای فلوکسوس»؛ «هنر چیدمان» و «هنر مفهومی»،  مشتق شده است. پرفورمنس آرت به عنوان آنتی تز تئاتر تعریف شد تا هنر محافظه کار و هنجارهای فرهنگی را به چالش بکشد. پرفورمنس آرت برای مخاطبان تجربه ای مطلوب؛ گذرا و معتبر در رویدادی تکرارناشدنی ست که نمی توان آن را ثبت یا خریداری کرد. [۲]

این که چطور می توان مفاهیم هنرهای تجسمی و هنرهای نمایشی را در پرفورمنس آرت به کار برد، بحث گسترده ای ست؛[۳] اما هنر پرفورمنس همراه با مخاطبانش به راه های جدید و نامتعارفی برای به چالش کشیدن؛ فراروی از قواعد هنرهای سنتی و ارائه تعریف های جدید از چیستی هنر فکر می کند. برای ملموس شدن این بحث مثالی می زنم:

«ابتدای میم» پرفورمنس آرت «علیرضا امیرحاجبی» در کتاب فروشی نشر «هنوز» رخداد مهمی در خوانش‌های بینانشانه‌ای است. در این پرفورمنس که ایده امیرحاجبی برای خوانش شعر تهران از کتاب شعر «هوم» اثر خود من است، دو آکورد پیاپی تکرار می‌شوند تا یک قطعه مینی‌مال شکل بگیرد و هم‌زمان پرفورمر شروع به خواندن کلمات «آدم‌ها» و «ماشین‌ها» از روی ۵۹۴ برگه سفیدی می‌کند که چیزی روی آنها نوشته نشده است.  موسیقی مینی‌مال این پرفورمنس با القای حس تکرار و یک‌نواختی، حرکت دست پرفورمر در برداشتن برگه‌های سفید و بیان کلمات او را پوشش می‌دهد و فضایی از ملال مکانیکی، خلق می‌کند. ایده خواندن از روی ۵۹۴ برگه سفیدی که متناظر با تعداد کلمات در متن شعر چاپ شده و نماد همسانی آدم و ماشین است، کنشی ابزورد است که بر بیهودگی فعالیت و کلمات در شهرهایی مثل تهران تأکید دارد؛ هرچند در این پرفورمنس مخاطب با فضایی خلق‌شده در نظام ارتباطی هنر مواجه است و نه واقعیت شهر تهران.

این اجرا هم، بیانی موسیقایی از شعر تهران ارائه می‌کند و هم، نشان‌دهنده حرکت‌ها و کنش‌هایی است که مابه ازایی رمزگذاری‌شده ‌در شعر چاپ‌شده ندارد و حاصل شهود هنری اجراگران است. شعر تهران در کتاب «هوم»، اثری است کانکریت و کانسپچوال که از دو کلمه «آدم‌ها» و «ماشین‌ها» بافتی تصویری در صفحات کتاب پدید آورده و با القای مفاهیم تکرار و خستگی، چشمان خواننده را معطوف به خود می‌کند.

این تهرانِ زبانی هرگز قصد بازنمایی واقعیت شهر تهران را ندارد و با در پرانتزگذاشتن آدم‌ها و ماشین‌ها و حذف سایر مظاهر شهر، عملی پدیدارشناختی صورت می‌دهد تا تهران زبانی شده، به این دو مفهوم تقلیل یابد. سطر پایانی این شعر در کتاب، بیرون‌رفتن از پرانتز پدیدارشناختی و بیان خوداندیشی و خودآگاهی شعر است: تهران فقط جای تأسف دارد. به‌عبارتی، فقط «تأسف» می‌تواند فاصله بین آدم‌ها و ماشین‌ها را در صفحات کتاب پر کند. در پرفورمنس ابتدای میم، این سطر پایانی غایب بود و به جای آن حیرت و توجه مخاطبان حاضر که خود بخشی از پرفورمنس بودند، جلب‌نظر می‌کرد. شاید اگر این فضای حیرت به مخاطبان القا نمی‌شد، با پرفورمر در بیان کلمات همراهی می‌کردند؛ یا حتی با بیان کلماتی دیگر، همسانی آدم و ماشین را نقض می‌کردند؛ اما تکرار ریتم موسیقی مینی‌مال و کلمات پرفورمر مثل وردی فضا را تخدیر کرده بود و این فضای مشترک ماشین‌گرایی و صوفی‌گرایی است.

این پرفورمنس، هم اجرائی با دقت بی‌نظیر از شعر تهران است و هم تفسیر و ترجمه‌ای بینانشانه‌ای، فعال و مستقل از آنکه قائم به گفتار شعر نیست اما معناهایی را که در رفتار شعر پنهان است، با گذر از حدود متن چاپ‌شده، آشکار می‌کند و خود به اثری با معناهای ضمنی بسیار تبدیل می‌شود. توجه به این نکته حائز اهمیت است، چراکه مخاطبان پرفورمنس لزوما خوانندگان شعر چاپ‌شده در کتاب نیستند و نباید برای حسی که به آنها القا می‌شود، نیازی به پیش‌زمینه داشته باشند.

من در تجربه ای دیگر از شعر تهران و دو شعر دیگر از کتاب «هوم» در گالری دنا اجرایی متفاوت داشتم؛ این اجرا گروهی و تعاملی بود. سه شعر دیداری- مفهومی کتاب هوم یعنی «خواب دیدن» با بیانی آبستره، «تهران» با بیانی مینی‌مالیستی و «Codecod» که شعرعکسی با یک نظام تصویری قراردادی مبتنی بر نظام زبان است، هرکدام به مدت ۱۷ دقیقه اجرا شد. ۱۷ عدد اول است یعنی تنها به خودش و یک تقسیم پذیر است مثل فرم که جز به خودش و یک تقسیم نمی‌شود. ۱۷ ضرب در ۳ می‌شود ۵۱ یعنی عدد ابجد هوم. در اجرای با هوم، ما در شمایل زمانی این ابجد بودیم. در هر سه قسمت بازیگر پنهان اجرا عدد ۱۷ بود که در زمان، موسیقی و تصویر حضوری تأثیرگذار و بنیانی داشت.

اجرای «خواب دیدن» در حضور مخاطب و در تعامل با او فضایـی خیالی را واقعی کرد که در آن صحنه اجرا، اجراکنندگان و مخاطبان حاضر، خواب دیدن جمعی خود را می‌دیدند. خوابی که به خودش و یک تقسیم‌پذیر است مثل اعداد اول. هر عبارت در این اجرا لزوماً همان عبارت چاپی در کتاب هوم نبود و هنگام ادا شدن، لحن و صدای گوینده را با دیگر اصوات و حرکت‌ها می‌آمیخت. در این اجرا نت‌های کشیده و متوالی، اصوات شلوغ و عناصر صوتی اتفاقی مثل صدای مبهم با ضربه‌های غیرمعمول، خواب جمعی حاضران را پر می‌کرد و بر دو دیوار گالری شاهد تصویر خطوطی بودیم که از دو طرف کادر بتدریج اضافه می‌شد و از نیمه اجرا کاسته می‌شد و در پایان به صفحه‌ای سیاه رسید و در سمت دیگر سالن حرکت‌های یوگا ضلع سوم این دو دیوار بود.

در این اجرای شعر، تن حایل شد تا دامنه‎ی زبان گسترده شود؛ چراکه شعر در اجرا همه‎ی آن لایه‌های پیچیده‎ی خود را از دست می‌دهد و از همه‎ی آنچه که ترس از گفتن است فاصله می‌گیرد؛ به همین دلیل اعتقاد داریم حایل تسهیل‌کننده است. جاری شدن زبان بدون هیچ‌گونه احساس ترس، تردید، درنگ، به‌واسطه‎ی حضور سیال تن در فضا و یا شاید بهتر بگوییم رهایی تن از خود، شکل گرفت. حضور تن و نقش حایلی او باعث شد تا همه‎ی مخاطبان به خواب خود تبدیل شوند. [۴]

شکل‌های اجرایی دیگری هم می‌شد برای تهران در نظر گرفت اما تمهید کلی این سه‌گانه نشان دادن مفهومی به نام «آزادی هدایت شده» بود که مخاطبان با تکرار عبارت‌ها در محدوده آن ماندند و هر حرکتی هم که انجام ‌دادند صورت دیگری از همین عبارت‌ها بود حتی وقتی اعتراض کردند یا به شوق و هیجان ‌آمدند. اجرای «تهران» آدم‌ها و ماشین‌هایی را نشان می‌داد که صداها، فریادها و تصادم بین لحن‌ها و آواهایشان همین دو کلمه‌ای بود که ظاهراً برای متمایز کردن آدم‌ها از ماشین‌هاست اما اینجا تمامی زبان و حرکت‌ها را به خود تقلیل داده بود. پردازش صوتی ریتم‌ها، در اواسط اجرا صداهای انسانی را به صورت کاملاً شکسته و روباتیک بیان می‌کرد و بر دو دیوار هم آدم‌ها با ماشین‌ها احاطه شدند و با همنشینی کلمات و همپوشانی آنها آدم‌های ماشینی شکل گرفت.

استحاله‎ی آدم‌ها به ماشین‌ها و ماشین‌ها به آدم‌ها از طریق برداشتن مرزهای زمانی و مکانی ممکن است، در واقع، تن به‌عنوان حایل به گونه‌ای عمل می‌کند که زمان کمّی و عینی دنیای بیرون به زمانِ دفعی و یا رخدادی تبدیل شود؛ یعنی اینکه آنچه که تجربه‎ی ما از زمانِ تهران و ماشین‌ها و آدم‌های آن است، حالا در فرایندی بیناوابسته که مرزهای بین من و مکان و زمان را برداشته است در آن تجربه می‌شود؛ پس حایل یک زمان کنشی را به زمانی دیگر انتقال می‌دهد. اگر نشانه‌شناسی کلاسیک بر اصل تفاوت و تقابل بنا نهاده شد، نشانه-معناشناسی حایلی بر اصل روابط تعاملی، بیناوابسته و هم‌آمیخته‌ی استوار است. [۵]

اجرای «Codecod» که در کتاب هوم، شعرعکسی هیروگلیفی از تصویرهای مختلف بر اساس الگوسازی از نظام الفبا است؛ باید آن را به صدا و آوای مخاطبان تبدیل می‌کرد اما با همان آزادی هدایت شده‌ای که از دو اجرای اول فضای ذهنی‌ حاضران را ساخته بود. در این بخش اجراکنندگان و حاضران به صورت بداهه‌نویسی شروع به نوشتن شعر کردند و بعد از خواندن، نوشته‌های خود را روی تصویر بازتاب شده این شعر عکس ‌چسباندند و نتیجه، نشان دادن قدرت عبارت‌ها و فضای دو شعر اجرایی قبلی بود. در اینجا هم موسیقی براساس عدد ۱۷ شکل گرفت و همراه با آن تصاویر ظاهر می‌شد و از هم می‌پاشید، تکثیر و ترکیب می‌شد و در پایان با اوج گرفتن موسیقی با تصویری مواجه شدیم که پایانی نداشت جز خاموشی سیستم و پایان زمان پرفورمنس شعر.

برای آدم‌هایی که هنوز دلبسته کاغذ‌ هستند، شعر اجرایی غریبه‌ای است که قابل اعتماد نیست. شاید استفاده از کاغذ موجب تصور قطعیت می‌شود: اقتصاد بیان، ماندگاری، پیچیدگی معناها، فضاهای چاپی و این احساس که با دیدن شعر مثل شنیدن آن می‌توان ارتباط برقرار کرد. برای مخاطبی که نمی‌تواند متن شعری را برای درک جزئیاتش، دوباره ببیند و بخواند، این مفاهیم معناهای دیگری پیدا می‌کنند. شعر اجرایی ممکن است معناهای خود را از طنین صدا با تأکیدهای زبان‌شناختی و تمهیدات موزون بگیرد و با حرکت و رفتارهای اجراگر و حتی مخاطبان ترکیب کند اما همین شعر وقتی نوشته شود، با لفاظی‌های تزئینی؛ بیان اصوات و آواها و توضیحات رفتارها و رخدادها حشو به نظر می‌رسد، چرا که شکل تأکیدی کلمات در اجرای زنده در بیشتر موارد روی صفحه زائد و دارای اطناب است. بیشتر شعرهایی که در صفحه نوشته می‌شوند برای خواندن و بازخواندن نوشته شده‌اند و گاهی مثل شعرهای دیداری، شعرهای کانکریت و شعرهای زبان‌مدار، به تعبیری شکل غلیظی از زبان را نشان می‌دهند، گاهی هم مثل شعرهای روایی و شعرهای ایماژیستی، زبان بیشتر نقشی واسطه‌ای دارد و شکل رقیقی از آن در صفحه ذخیره ‌می‌شود. آمار ترجمه شعرهای روایی و شعرهای ایماژیستی به زبان‌های مختلف، این گفته را تأیید می‌کند. اما نوشتن روی صفحه دقیقاً نوشتن برای صفحه نیست. این تصور که همه شعرها یک شکل شفاهی دارند، اشتباه محض است. شعر اجرایی برای حرکت تن ، ارتعاش عصب آوایی انسان و قدرت تخیل او در نظر گرفته شده و نباید با متنی که برای اجرای صحنه‌ای صرفاً روی صفحه نوشته شده، یکی دانسته شود.

 

منبع

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی