امروز :سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

 

دو رودخانه ی وحشی ِ وحشی اند موهات

دو تا هلال گره خورده اند ابروهات

 

تمام دهکده را ریختی بهم خاتون

چه کرده باد مگر با شلال گیسوهات ؟

 

منم که صفحه ی یک روزنامه ی صبحم

تویی که پر شده ام از تو و هیاهوهات

 

تو دستهات ظریفند و من سرم سنگین

خدا نکرده گلم کج نشه النگوهات !

 

 

از : حامد عسکری

 

 

 

پرنده بودی و از بام ِ من پرت دادند

تو ساک بستی و نام ِ مسافرت دادند

 

قَدت خمید ، نگاهت شکست ، روحت مُرد

کلاغهای مزاحم چه بر سرت دادند ؟

 

تو نیم ِ دیگر ِ من بودی و ندانستی

چه داغها که به این نیم ِ دیگرت دادند

 

خدا نخواست من و تو کنار هم باشیم

سه چار هفته به کنکور شوهرت دادند

 

 

از : حامد عسکری

 

 

وقتی بهشت عزوجل اختراع شد

حوا که لب گشود عسل اختراع شد

 

در چشم های خسته ی مردی نگاه کرد

لبخند زد و قند بدل اختراع شد

 

آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت

تا هاله ای به دور زحل اختراع شد

 

حوا بلوچ بود ولی در خلیج فارس؛

رقصید و در حجاز هبل اختراع شد

 

آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت

نزدیک ظهر بود، غزل اختراع شد

 

آدم و سعی کرد کمی منضبط شود

مفعول فاعلات فعل اختراع شد

 

یک دست جام باده و یک دست زلف یار

این گونه بود ها! ، که بغل اختراع شد

 

یک شب میان شهر خرامید و عطسه زد

فرداش پنج دی ، و گسل اختراع شد*

 

 

از : حامد عسکری

 

* اشاره به زلزله ی بم

 

 

 

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن
به از آن است که در دام نگاه افتادن

 

سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟
تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن

 

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه
چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

 

آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:
پنجه بر خالی و در حسرت ماه… افتادن

 

با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است
سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن

 

من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل
قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن

 

عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد
سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

 

 

از : حامد عسکری

 

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی