وقتی مرا نمی خواهی
صدا در سینه ام حبس می شود
تا نگویم دوستت دارم
لبهایم را بر هم می فشارم
تا هوس بوسیدنت بر لبانم
شعله نکشد
دستهایم
قانون ممنوعیت آغوشت را دوره می کند
و لحظه های تلخم چه کند به
نیستی نزدیک می شود
و من همیشه فکر می کنم
حتی گوانتانامو آسمانی آبی تر از
روزگار من داشت
از : گیلدا ایازی
- شعر, گیلدا ایازی
- ۲۷ تیر ۱۳۹۴
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
– زنی
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش –
تو را دوست میداشت
میبینی
عشق همیشه
جاودانگی میاورد
………….
از : گیلدا ایازی
- شعر, گیلدا ایازی
- ۰۴ تیر ۱۳۹۴
رفتی
درست زمانی که
دوست داشتنت را اعتراف کردم
و هنوز مانده ام چرا همه معشوقها
میروند
به راهی –
به امید کسی –
که شاید قرار نیست
اصلا باشد
از : گیلدا ایازی
- شعر, گیلدا ایازی
- ۰۱ تیر ۱۳۹۴