امروز :سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

به یک مورد شادی نیازمندیم

ترجیحا پرنده داشته باشد برای تنهاییِِ سوت و کورمان

خبره باشد در امور مربوط به رفع دلتنگی

آشنا به عصر دلگیر جمعهها

به غروبهای دونفرهی آبان

به وقت گریه

به حجم درد

بیاید و در دفترِ دلِ ما، بیبها و اجاره اسباب بچیند

بیاید و کشتیهایمان را از غرق شدن نجات دهد

بیاید و بخندد

عادتمان بدهد به خنده

به یک مورد شادی بیمنت نیازمندیم

بیاید که بماند

حتی اگر گاهی که با اشتیاق

زانوی غم را بغل کرده باشیم !

 

 

 

از : کامران فریدی

 

حالا که رفته ای

مرد شده ام !

بسته بسته سیگار می کشم

تا تو را دود کنم

در خیال خسته ام !

 

از : کامران فریدی

ادامه مطلب
+

 

گریه را اگر می شد کُشت

می کشتم

که تو آنقدر نخندی به چشمان خیس من !

و من

نکوبم سرم را به دیوار سادگی مُدام

که چرا عاشقت شدم ؟

چرا ؟!

 

از : کامران فریدی

ادامه مطلب
+

 

لعنتی

هر چه تار و پود مانده بود

بـُرید و رفت !

” گم شو از روزگار سگ مصب قمار کرده ام “

لعنتی ، گفت و رفت !

” هی ، با توام اُلاغ ! گریه کار مرد نیست “

غلط می کند هر که اینچنین مزخرفی گفته است !

گریه می کند ….

آنقدر که دنیا گم شود زیر سیل اشکهاش !

گریه می کنم ….

مرد یالقوز شعر من دلش گرفته است !

نمی فهمد !

لعنتی شعور عشق من سرش نمی شود !

حیف ….

” عشق تو برای سفره ام نان نمی شود … اشتباه بود

شایدم هوس …. این حالی ات نمی شود ؟ “

من ِ نخورده مست از نگاه تو

هیچ چیز حالی ام نمی شود !

هیچ چیز حالی ام نمی شود ….

 

نپر از وجود گیج من ، لعنتی !

اینقدر هی نرو !

استکان چشمهای تو عرق خورم کرده است !

درد می کند بودنم بدون تو … نرو لعنتی !

این شاهزاده ای که عقل از کله ی خرت ربوده است

پرواز حالی اش نمی شود !

نرو پرنده ام که بی تو من ، این روزها

زندگی سرم نمی شود ….

 

از : کامران فریدی

ادامه مطلب
+

 

تو نیستی و پاییز

از چشمهای مرد عاشقی

شروع شده است که

تمام درختان را گریسته است

در سوگ رفتنت.

برنگرد،

که بر نمی گردی تو هیچوقت

نمی خواهمم داشته باشمت،نترس

فقط بیا

در خزان خواسته هام

کمی قدم بزن

تا ببینمت

 

دلم برای راه رفتنت تنگ شده است

 

از : کامران فریدی

ادامه مطلب
+

 

خراب شود شهر خفته‌ی بخت من

که بر سنگفرش آن

تو با دیگری نفس کشیده‌ای و

آب از آب تکان نخورده است

مگر ذوق شاعرانه ای

 

بیچاره چشمهای من

که

دود سیگار شدی

برف یک روز گرم

سنگ گیج کهکشانی دور

بر سر شاعری که سالهای سال

تو را به شعر نوشته است

 

از زمستان پریده ای

از آغوش من

شکوفه کرده‌ای دست در دست دیگری

و من هنوز پاییزم

 

عشق من

چه ساده قسمت دیگران شدی

 

 

از : کامران فریدی

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی