امروز :سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

 

وقتی تو هستی

باران می بارد

و زمان می میرد

و من

شکفته می شوم

چون سوسن

در جهان بدون زمان

وقتی تو نیستی

خطی کشیده می شود از سرب

و سبز

به شنگرفی می گراید

و زرد به خونابه

اندوه ؟ نه

ستاره ؟ نه

ماه

که چون

خورشید گدازنده

بر گلوگاهم می ریزد

گرمای جهان را

تو نیستی

تا من

زنده بمانم

تا من

شکفته شوم

چون سوسن

 

 

 

از : پرویز ابوالفتحی

 

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی