امروز :سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

 

من یقین دارم

شیاطین سرخ

آیه های دلتنگی را

ربوده اند

و بادهای شوم

نزولات آسمانی را- به دغل –

سروده اند.

ای مهربان با گودال های پر ز آتش

ای بخشنده با چرتکه

و ای کورسوی امید انسان در آوار خشم طبیعت

من یقین دارم

لبخند تو

قربانی توهم یک خیانت شد

و قرنهاست که گوسفند

قربانی لبخند تو می شود

 

 

 

از : مسعود گیتی جلال

 

 

 

یگانه ی هستی

ای یگانه هستی من

با کدامین بوسه دیوانه وار جاودانه شوم؟

در کدامین آغوش؟

حماسه ی چمان تو را در کدامین واژه ره پویم؟

– همهمه ی چهار دیواری های پریده رنگ اتاق

خش خش جاروی پیرمرد از پنجره ی نیمه باز  ِ  پنج صبح

فریاد مرگ قفس در دل زرد قناری

و عزای آینه های مرگ اندود –

وسوسه ای ناله کنان صدایم می زند

به کدامین ره روانی؟ ار چه؟

پوچم پوچم پوچ چ چ چ چ چ

زمزمه های سکوت ذهنم را فریفته

روحم در عبث خیال محبوس است

به دنبال یار میگردم در آغوش بی کسی

راه من از کدامین بیغوله میگذرد ای درد آشنای روح من

در تلاطم هزار توی شک و یاس

و سکوت هولناک صبحدم

نابهنگام،در آسمان خیالم به سرودی خاکی ره می جویم

خاکی از سرشت آدمی!

و تهی خواهم شد

رهایم کنید…

 

 

 

از : مسعود گیتی جلال

 

ادامه مطلب
+

 

اشتباه ،

تداعی عبور لحظه هاست

وقتی که چشمانت

به آئینه های خیس می نگرند …

 

از : مسعود گیتی جلال

ادامه مطلب
+

 

روزی که دستان انتظارم در نگاه سردت مرد

روزی که لبخندهای جاودانه ات

گورستان پیر عشقم شد

روزی که نیرنگ در چشمان خدا گونه ات جاری شد

روزی که اشتیاق پر صداقت تو

در مرگ آورترین لحظه ی انتظار, دروغ بود

روزی که باران می بارید,سرد بود

مثل نگاه گرمت سرد بود

روزی که خدا نگریست,آسمان گریست

من خیس شدم, -من- مردم

روز مرگ صداقت

قداست

ایمان

روزی که حجت تمام شد بر بشر

روزی که نفهمید شعرم را وزارت فهم

روز مرگ تمدن

روزی که برای گل,خانه ساختند

روزی که دوستم گفت:

” زندگی را مردم پیشین

خرد و پوش و لذت آغوش میدیدند

حلق و دلق و جلق”

مردمان اکنون

زندگی را خدعه و نیرنگ

دین و ایمان

پول و جنگ و لذت اینکه فلانی اینچنین است آآآی, فلانی آنچنانیست

زندگی را

حسرت یک جرعه آزادی

حسرت  یک  قرن  تنهایی

حسرت یک بوسه بر پیشانی بابا

حسرت یک جمله مرسی مادرم -هرگز-

حسرت یک حمد خواندن به زبان مادری -هرگز-

حسرت یک جانماز سبز  – و یک سفره پر از سبزی-می بینند

در چنین روزی -در بهار مرگ-

 آی ی ی مردم

با شما هستم

گوشتان اینجاست؟!

 

از : مسعود گیتی جلال

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی