دوستی به من
یک نهنگ هدیه داد
یک نهنگ ِ غول پیکر ِ عجیب
یک نهنگ ِ مهربان ِ ساده ی نجیب
یک نهنگ را ولی کجا می شود نگاه داشت
توی حوض و تُنگ که نمی شود نهنگ را گذاشت
هیچ جا نداشتم
آخرش نهنگ را ، توی قلب خود گذاشتم !
جا نبود !
تُنگ ِ قلب ِ کوچکم شکست
زیر ِ رقص ِ باله های ِ آن نهنگ ِ مست
سالهاست
تُنگ ِ قلب ِ من شکسته است و این
یادگاری ِ قشنگ دوست است
هیچ کس
باورش نمی شود ولی به جای قلب
توی سینه ام نهنگ ِ دوست است !
از : عرفان نظرآهاری
- شعر, عرفان نظرآهاری
- ۱۶ خرداد ۱۳۹۴
قلب تو کبوتر است
بال هایت از نسیم
قلب من سیاه و سخت
قلب ِ من شبیه …
بگذریم !
دور قلب من کشیده اند
یک ردیف ِ سیم خاردار
پس تو احتیاط کن
جلو نیا ، برو کنار
توی این جهان ِ گُنده ، هیچ کس
با دلم رفیق نیست
فکر می کنی
چاره ی دلی که جوجه تیغی است ،
چیست ؟!
مثل یک گلوله جمع می شود
جوجه تیغی ِ دلم
نیش می زند به روح ِ نازکم
تیغ های تیز ِ مشکلم
راستی تو جوجه تیغی ِ دل ِ مرا
توی قلب خود راه می دهی ؟
او گرسنه است و گمشده
تو به او پناه می دهی ؟
باورت نمی شود ولی
جوجه تیغی دلم
زود رام می شود
تو فقط سلام کن
تیغ های تند و تیز او
با سلام تو
تمام می شود …
از : عرفان نظرآهاری
- شعر, عرفان نظرآهاری
- ۱۶ خرداد ۱۳۹۴