امروز :سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

 

امروز اگر سخت زمستانی ام ای خوب

وقت است که در خویش بسوزانی ام ای خوب

 

دیشب پس از آرامش تنهایی ام آمد

یک مرد ترک خورده به مهمانی ام ای خوب

 

آغوش کویری ترکهای دلش را

وا کرد به سوی دل بارانی ام ای خوب

 

حیف ، اوج ِ سلیمانی ِ خود را به زمین زد

قالیچه ی پا خورده ی انسانی ام ای خوب

 

انگشت تحیّر به دهان داشته ابلیس

یک عمر از اینگونه مسلمانی ام ای خوب

 

آخر به چه روئی به خجالت بنشینم

وقتی عرقی نیست به پیشانی ام ای خوب

 

من آمده ام دست به دامان دل تو

آتش بزن آنگونه که می دانی ام ای خوب

 

 

از : بهمن محمدزاده

 

ادامه مطلب
+

 

شبی افتادم از چشمت به روی دستهای خویش

تحمل در کفم خشکید و افتادم به پای خویش

 

دلم می خواست بر خیزم ولی سنگینی چشمت

شبیه سنگلاخی می نشانیدم به جای خویش

 

نشستم گریه سر دادم ، به غیر از این چه می کردم ؟

خودم گر که عزاداری نمی کردم برای خویش

 

ترک می خوردم و خود را به خود پیوند می دادم

به امیدی که برخیزم دو باره با عصای خویش

 

و حالا من دوباره سخت بر پا مانده ام پیشت

تو اما سخت حیران مانده ای در ماجرای خویش :

 

نمی بینی و می خواهی مرا در آنطرف تر ها

نمی خواهی و می بینی مرا در دستهای خویش

 

 

 

 

از : بهمن محمدزاده

 

 

ادامه مطلب
+

 

هنوز حرف می زنم ، هنوز راه می روم

به سمت جای خالیت ، به اشتباه می روم

 

هنوز هم به عکس تو سلام می کنم ولی

بدون هیچ پاسخی دوباره راه می روم

 

هنوز ماجرای ما سر زبان مردم است

به هر طرف که می روم ، پر اشک و آه می روم

 

تو نیستی هنوز من ، به یاد با تو بودنم

به کوچه می روم به این ، شکنجه گاه می روم

 

هـنــوز هــم بـرای تـو پـُـر از دلـیـل بـودنــم

همین که حرف می زنم ، همین که راه می روم

 

 

از : بهمن محمدزاده

 

ادامه مطلب
+

 

شب که نسیم می وزد ، موی تو تاب می خورد

دست ردم دوباره بر سینه ی خواب می خورد

 

پیش دو چشم روشنت ماه به سجده می رود

آب سیاه می شود ، آئینه تاب می خورد

 

داشتنت نه آنچنان ساده که فکر می کنم

روی شناسنامه ام مُهر عذاب میخورد

 

پرسه و اشک و آه و غم ، طعنه و زخم دم به دم

دیدن تو برای من اینهمه آب می خورد

 

در عجبم از اینکه تو تیر به هر که می زنی

بر دلِ زخمیِ منِ خانه خراب می خورد

 

باز نسیم می وزد موی تو تاب می خورد

دست ردم دوباره بر سینه ی خواب می خورد

 

 

از : بهمن محمدزاده

 

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی