بنای طوفان می گذاری و
از ریشه نمی کنی ….
بنای طوفان می گذاری و
شاخه شاخه می شکنی ….
از : مهدیه لطیفی
- شعر, مهدیه لطیفی
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
بودن من بی مخاطب مانده است
من و عشق تنها مانده ایم
تا تنهایی نیز بر راز آفرینش افزوده شود
امشب از آن شبهایی است
که سکوت حرف اول را می زند !
از : مهدیه لطیفی
- شعر, مهدیه لطیفی
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
تنهایی
ذره ذره خودی نشان می دهد
وقتی تو آن قدر کم پیدایی که
سنگینی روزگارم را مورچه ها به کول می کشند و
من تماشایشان می کنم
از : مهدیه لطیفی
- شعر, مهدیه لطیفی
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
نمی شود دوستت نداشت
لجم هم که بگیرد از دستت
نهایتش این است که
دفتر چه ی خاطراتم
پر از فحش های عاشقانه می شود…
از : مهدیه لطیفی
- شعر, مهدیه لطیفی
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
تقصیر خودم نیست
تو را که می بینم
هز چه از بر کرده بودم ، از برم می رود
تو را که می بینم
همه ی واژه ها نا گفته می مانند
!تا همیشه چیزی برای با خودم تکرار کردن داشته باشم
همه ی اینها تقصیر حرارت جضور توست
سنگینی حرم حضور تو را
پاسخی جز سنگینی سکوتم نمی یابم
تقصیر خودم نیست که تو را که می بینم
چیزی برای گفتن ندارم
از : مهدیه لطیفی
- شعر, مهدیه لطیفی
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴