امروز :پنج شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

 

این بار که از زیر داربست انگور و ماه

برمی گردی

دستمالی بیاور

هیچ می دانستی

مهربانی ام دارد خاک می خورد؟

یا هیچ می دانستی

دوستت که دارم

زیباتری؟

 

 

از : مهدیه لطیفی

 

 

دلتنگی

دلتنگی

دلتنگی

این بی قراری مزمن دامن گیر

این مرگنمای بی پایان نفس گیر

دایه ی مهربان تر از مادر شده

آغوش گشوده بلعیده مرا

درست از ساعتی که رفتی

نخواهمش کی را باید ببینم؟!

 

 

 

از : مهدیه لطیفی

 

دیوانه نمی گوید دوستت دارم

دیوانه می رود تمام دوست داشتن را

به هر جان کندنی

جمع می کند از هر دری

می زند زیر بغل

می ریزد پای کسی که

قرار نیست بفهمد دوستش دارد…

 

 

از : مهدیه لطیفی

 

ادامه مطلب
+

 

با یک عالمه فاصله از خودم

انتظار دارم به تو برسم !

از اول هم آرزوهایم محال بودند …

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

امروز ،

آرام ترین

لحظه ی دلگیر کننده ی

ناب ِ دنیاست !

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

من برآنم که سزاوار قدم های تو باشم

که بیایی شاید …

تو بر آنی که قدم هات به کوی من بیچاره نیفتد

به غلط ….

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

کار ِ من از نیاز به محبتت گذشته

تو بیا بگذار دوستت داشته باشم

کار من از نیاز به دست هایت گذشته

تو بیا بگذار من سرت را روی سینه بگیرم

تو بیا نگذار …. نگذار

کارم از اینها هم بگذرد

من اگر دیوانه شوم

من اگر کارم از اینها هم بگذرد ….

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

خیال بوسه ای که اینجا

جا گذاشتی اش ،

بر لبانم سنگینی می کند …

به خاک می افتم در مقابلت

فکر می کنی چیز دیگری هم

برای باختن دارم هنوز ؟

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

تو آئینه را می زنی می شکنی

من دلگیر می شوم …

تو در همین خرده آئینه ها تکرار می شوی !

من می خندم

می گویم :

” تو همیشه ناشیانه ماهرانه ترین کارها را انجام می دهی ! “

می خندی ….

من عاشق خندیدنت می شوم

من اشتباه نمی کنم که آئینه را دست تو می سپارم

یا دل به تو می بندم ….

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

شما نمی دانید چه ام شده است

از کوچه پس کوچه های پشت پنجره تان می گذرم

و دلم به اندازه ی تمام ظرفهای آشپزخانه مان شکسته است ….

و شما نمی دانید چه ام شده است !

دلم به اندازه ی نبض تن تمام گنجشک ها حوالی شما تند می تپد

دلم به اندازه ی همه ی کسانی که برای رسیدن به جایی

دیرشان شده است ، شور می زند !

دلم قدر همه ی تا به حال خواستنم دیگر تو را نمی خواهد

و قرار هم نیست

شما بفهمید چه ام شده است ….

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

من شانه های تو را می خواهم و

خیابان های خواب هایم را ….

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

 

سایه ام روی دیوار ….

شبیه خودم نیست !

شبیه دلی است که

به ترانه ای میمیرد

و به بوسه ای زنده می شود !

 

از : مهدیه لطیفی

ادامه مطلب
+

خبرنامه سایت

تبليغات

لیست شاعران

منو اصلی